آرزو بودن با تو🫧p8
بچه ها چون پارت قبل کم بود گفتم دو تا بدم
از زبان آدرین
الکس:بباید ببریمش بیمارستان
من(تعجب زده):چی چرا بیمارستان
الکس:بعدن از خودش
من:ولی...................
کاگامی حرفم را قطع کرد و گفت:عه چرا بَهس میکنید باید ببریمش بیمارستان
مرینت رو بردم تو ماشین و کاگامی و الکس هم عقب نشستن
۱۵ دقیقه بعد از زبان آدرین
رسیدیم و مرینت رو بغل کردم و بردم داخل بیمارستان و گذاشتم رو تخت و رفتم بیرون رو صندلی نشستم و....
۱۵ دقیقه بعد از زبان آدرین
پرستار از اتاق مری اومد بیرون و..
من:حال مرینت خوبه
پرستار:آها اسمش مرینته آره حالش خوبه فقط از هکش رفته بود.
الکس بلند شد از سره جاش:میتونیم بریم ببینیمش
پرستار:حتما
رفتیم داخل مری به هوش بود و گفتم:حالت خوبه نفسم
مری:آره بهترم
از زبان الکس
در گوش کاگامی گفتم:فکر کنم راحت نمیتونن حرف بزنن بریم بیرون.
کاگامی:باشه
رفتیم بیرون و روی صندلی نشستیم.
من:کاگامی تو برای من توضیح دادی ولی تا برای مری توضیح ندی راضی به ازدواج مون نمیشه
کاگامی:براش توضیح میدم ولی اونا تازه ازدواج کردن اصن بگم همین الان از تالار ما برگشتیم و میگی ما ازدواج کنیم
من:آها راست میگی
از زبان مرینت
پرستار اومد داخل و آدرین کنارم رو صندلی نشسته بود پرستار سِروم💉 رو در آورد.
پرستار:میتونی بری مرخصی
بلند شدم آدرین دستم را گرفت و رفتیم بیرون و سوار ماشین شدیم و من عقب کنار کاگامی نشسته بودم و پسرا هم جلو
کاگامی:آمممم سلام مرینت خوبی
من(بی حال):ممنون بهترم
رسیدیم خونه
آدرین:الکس و کاگامی امشب خونه ما میخوابن
من:باشه
رفتیم داخل کاگامی با من اومد داخل اتاقم رو تخت نشستیم
کاگامی:میخوام یک چیزی رو برات توضیح بدم
من:بگو میشنوم
کاگامی:میدونی همه این سال ها دعوا های ما یک اشتباه بوده یعنی اشتباه فکر میکنی
من:نه درست فکر میکنم تو تولد منو خراب کردی
کاگامی:نه راستش رو بخوای کار آلیا بود خب نه داخل همه ی تولد هات کیک میرد تو صورتت
من:آمممممم خب شاید راست بگی ولی اینو بگو تو منو از شغلم اخراج کردی دیگه
(بچه ها کاگامی راست میگه )
کاگامی:نه من نکردم کار لایلا بود اون دروغی گفت که تو اخراج بشی کار من نیست
من:آمممم خب راست میگی لایلا از این کار ها میکنه
رفتیم خوابیدیم و....
فردا صبح از زبان مرینت
از خواب بیدار شدم رفتم دست و صورتم را شستم و رفتم رو مبل تو فکر دیشب بودم خب کاگامی راست میگفت یعنی من الکی باش دوشمنی واییی خب من الان هیچ مشکلی ندارم با الکس باشه که.......
آدرین:پِخخخ
من:یاااااااااا خدااااا
آدرین:ترسیدی
من:خب آره
آدرین:ببخشید، زود بیدار شدی.
من:آره میگم...
همه چیزو که کاگامی بهم گفت رو گفتم
آدرین:که این طور نباید زود قضاوت میکردی
من:آره نباید
آدرین:یک سوال دارم
من:چیهههه
آدرین........................