چتر بسته (p11)

Arezo Arezo Arezo · 1402/04/11 18:04 · خواندن 2 دقیقه

چیزی ندارم بگم ://😐

فقط اینکه از این به بعد اگه هر پارت 20 لایک بگیره فرداش پارت بعد رو میدم و اگه بیشتر از 20 لایک بگیره همون روز پارت جدید رو میدم ❤❤

Part11

مرینت : 

با مامان و بابام خداحافظی کردم و رفتم و نشستم داخل ماشین، و نگاهی به گوشیم انداختم که آدرین برگشت و گفت : 

+خب، نظرت چیه قبل از رفتن به خونمون بریم جایی تفریح؟؟ 

-خوبه ولی پدر و مادرت منتظرمون، بمونه برای فردا 

+باشه 

«10 دقیقه بعد»

بعد از چند دقیقه بالاخره رسیدیم، نگاهی به عمارت انداختم، عین کاخ شده بود و در و دیوار برق میزد، ضربان قلبم شدید شده بود و خیلی استرس داشتم که آدرین گفت : 

+پیاده نمیشی؟؟ 

اب دهنم رو قورت دادم و گفتم : 

-چرا، فقط یکم استرس دارم 

و بعد از ما ش ین پیاده شد و اومد سمتم و در رو باز کرد و دستم رو گرفت و گفت : 

+بیا، نگران نباش 

و بعد دستش رو گرفتم و از ماشین پیاده شدم و به سمت در عمارت رفتیم. 

آدرین در رو باز کرد و وارد شدیم و دیدم که پدر و مادرش جلوی راه پله ها وایسادن و به سمت مادرش رفتم و گفتم : 

-سلام خانم آگرست 

لبخندی بهم زد و گفت : 

+سلام عزیزم، به خونت خوش اومدی 

-ممنون 

و بعد هم به سمت پدرش رفتم، انتظار سلام گرمی ازش نداشتم چون میشد از چهرش فهمید، جلوش وایسادم و گفتم : 

-سلام آقای آگرست، از دعتتون خلی ممنونم 

 نگاهی سردی بهم کرد و گفت : 

+سلام دخترم، ممنون از اینکه دعوتم رو بذیرفتی 

و بعد هم به سمت خواهرش رفتم و گفتم : 

-سلام شما باید خواهر آدرین باشید درسته ؟ 

+بله،آدرینا آگرست هستم و شما هم... 

-مرینت دوپن چنگ، خوشبختم 

+منم همینطور 

و بعد هم یه خانمی به سمتم اومد و گفت :