از یاد رفته پارت ۳
سلام بچه ها اومدم با پارت ۳ رمان از یاد رفته امیدوارم لذت ببرید.💜❤🧡💛
که یهو یک مرد یک تفنگ رو به سمتمون نشونه گرفت. فکر کنم همون مردی بود که می خواست با ماشین بزنه بهم آخه ماشینش اونجا پارک بود. اون مرد هرکی که بود میدونست من لیدی باگم و قصد کشتنم رو داشت. ولی نمیدونم چرا. هرجور شده باید بفهمم اون مرد کیه. یهو زبون باز کرد و گفت: هی شما دوتا تسلیم شید و با من بیاید. ( راستی اینجا لیدی باگ و کت نوار ارباب شرارت رو شکست دادند و امیلی رو زنده کردن ولی ارباب شرارت ( گابریل آگراست) (چقدر پرانتز تو پرانتز شد 😅😅😅 ) تا الان نمیدونست که کت نوار پسرشه و کشف هویتم نشده بود برای همینم مرینت و آدرین از دیدن این که لیدی باگ و کت نوارن تعجب کردند) کت نوار: امکان نداره ما با تو بیایم مرد: هی نکنه میخوای تو و اون سوسک قرمز و همین جا بکشم؟ کت نوار بلند شد و دست منو گرفت و گفت : باید از اینجا فرار کنیم. لیدی باگ : بالاخره که پیدامون میکنه بهتره تسلیم بشیم و ببینیم کجا میبرتمون. مرد : بهتره به حرف سوسک قرمز گوش کنی لیدی باگ: انقدر به من نگو سوسک قرمززززززز ( آخی بچم عصبانی شد😅😅😅 ) کت نوار : خیله خب ما تسلیمیم. مرد: خوبه بعد هم اومد و دست هامون رو بست. تازه همه مدرسه داشتن ما رو میدیدند و گریه میکردن ( آخی پاریسی ها چقدر احساسیند😂😂😂😂 ) بعدم ما دوتا رو پرت کرد تو ماشین راهه جایی که داشت مارو میبرد اونجا خیلی دور بود جایی که اگه داد میزدیم هیچ کسی صدامون رو نمیشنید خیلی میترسیدم سعی کردم خودم رو نگه دارم و گریه نکنم ولی دیگه نتونستم تحمل کنم و زدم زیر گریه کت نوار که فهمید دارم گریه میکنم بغلم کرد و گفت: نگران نباش عزیزم همه چیز رو درست میکنیم برمیگردیم به خونه. بهت قول میدم ( تو که نمیتونی به قولت عمل کنی برای چی الکی قول میدی فرزندم!؟ 😂😂😂😂) بعد رسیدیم به یک خونه متروکه که یهو...