
عشق شکسته

پارت ²
مرینت:داشت کم کم حرف های کلویی از سرم میپرید تا اینکه آدرین اومد تو خونمون تا شیرینی بخره
آدرین:داشتم قدم میزدم تا اینکه گشنم شد گفتم برم شیرینی فروشی بابای مرینت یکم شیرینی بخرم مو بخورم رفتم تو شیرینی فروشی گفتم سلام مرینت کجاست؟
سابین (مادر مرینت):اوه آدرین خوش اومدی مرینت با آلیا توی اتاق هستن اگه دوس داشتی میتونی بری پیششون
آدرین:رفتم توی اتاق مرینت دیدم که آلیا حرف های خنده میزنه و مرینت هم داره از خنده غش میکنه
مرینت:تا آدرین رو دیدم دوباره تمام حرف های کلویی تو ذهنم پخش میشد و منو اذیت میکرد محکم سرم رو با دوتا دستام میگرفتم و فشار میدادم
آلیا:مری چیشده؟ آدرین اومده اینجا
آدرین:مرینت چیشده چرا اینطوری شدی
مرینت:آدرین من باید یه چیزی بهت بگم
آدرین:بگو
مرینت:آدرین شنیدم پدرت اجازه نمیده که تو به پارتی بزرگ پاریس بیای
آدرین:نه اصلا این طور نیس پدرم اتفاقا اجازه میده من با تو به پارتی بزرگ پاریس بیام
مرینت:یه لحظه خوشحال شدم و یک لحظه تعجب کردم
با خودم گفتم پس کلویی دروغ میگفت تا منو فشاری کنه
بعدش از آدرین پرسیدم
آدرین تو قراره در آینده با کلویی ازدواج کنی؟
آدرین:نه کی این حرف رو زده؟من اصلا هم به قیافه کلویی نگا نمیکنم تا چی برسه باهاش ازدواج کنم
مرینت:پس چرا کلویی میگه که آدرین میخواد با من ازدواج کنه
آدرین:کلویی برای خودش زر های مفت میزنه به حرف هاش توجه نکن
مرینت:باشههه
آدرین رفت
آلیا:مری جونم دیدی کلویی فقط مزخرف میگه تا تورو فشاری کنه؟ نگران نباش
مرینت:باشه دوغ آلیس من
آلیا؛عه با کی بودی؟
مرینت:خخخخخخخخخخ
آدرین:رفتم بیرون از شیری فروشی رفتم تا به کلویی یه سری بزنم بهش بگم که..........
پایان پارت ²
باییییی