?Who is the king

R.m R.m R.m · 1402/04/09 11:41 · خواندن 3 دقیقه

P43

P43
مرینت
پر انرژی از خواب بیدار شدم 
امروز روز عروسیه و کلی کار دارم 
یه شلوار جین با تیشرت سفید پوشیدم و موهامو از بالا جمع کردم 
بدو بدو رفتم پایین مامان و بابا زود تر از من بیدار شده بودن و مشغول درست کردن کیک و شیرینی بودن
من : صبح بخیر !
مامان و بابا : صبح بخیر عزیزم 
من : وای چه بوی خوبی میاد 
دستمو بردم سمت شیرینی ها که یکی بردارم مامان زد رو دستم و گفت : برندار باید کلی شیرینی دیگه هم اماده کنیم اینا خیلی کمن
من : خوب اگه یدونه بردارم هیچی نمیشه
بابا لبخندی زد و گفت : به شیرینی های عروسی خودتم رحم نمیکنی 
با شنیدن عروسی لبخند روی لبم امد 
من : باشه نمیخورم ! میرم ببینم اونجا رو اماده کردن یا نه 
مامان : باشه برو کارمون تموم شد ما هم میایم
از خونه زدم بیرون تاکسی گرفتم و رفتم جنگل 
اونجا خیلی شلوغ شده بود و هرکی مشغول انجام یه کار بود
داخل حیاط کلی میز چیده بودن و اونجا رو تزئین کرده بودن
رفتم داخل خونه جولیکا داشت ب هر کی یه کار داد انجام بده منو دید لبخند بزرگی زد امد سمتم و گفت : عروس خانوم بلاخره امد 
من : اینجا عالی شده 
جولیکا : معلومه که عالی شده چون منو لوکا مسئول بودیم !
من : ممنونم ازتون
جولیکا : اگه میخوای اتسوشی رو ببنی بالاس 
من : باش مرسی 
جولیکا رفت تو حیاط که به بقیه کارا برسه و منم رفتم بالا اتاق اتسوشی
کنار پنجره وایساده بود و به خدمتکارایی ک داشتن حیاط رو اماده میکردن نگاه میکرد
رفتم کنارش وایسادم 
من : واسه تو هم عجیبه نه ؟
اتسوشی : اهوم عجیبه
با انگشتم به ی گوشه حیاط اشاره کردم و گفتم : اگه اونجا یه تاب بزرگ بزاریم و کلی گل اونجا بکاریم قشنگ نمیشه ؟
اتسوشی : اینجا خونه تو هم هست هر کاری دوست داری انجام بده 
من : راست میگیا جدی جدی خونه منم شد 
چند دقیقه سکوت کردیم 
من : دیگه تعجب بسه بیا بریم به بقیه کمک کنیم 
اتسوشی: باش بریم 
دستشو گرفتم و باهم رفتیم پایین 
مامان و بابا با کلی شیرینی امدن
شرینی هارو داخل ظرف چیدیم و روی میز ها گذاشتیم 
بعد از انجام کلی کار هوا کم کم تاریک شد و کم کم مهمونا امدن 
لباس عروسمو پوشیدم ( همون ک عکسشو براتون گذاشتم ) 
جولیکا ارایشم کرد و موهامو از بالا گوجه ای بست و خودشم یه پیرهن ابی اسمونی پوشید و موهاشو باز گذاشت 
برای اخرین بار توی اینه به خودم نگاه کردم ظاهرم عالی شده بود
از اتاق رفتم بیرون اتسوشی اونجا منتظرم بود 
لباساشو عوض کرده بود و موهاشو درست کرده بود 
اتسوشی بهم نگاه کرد و گفت : خیلی خوشگل شدی 
من : ممنون تو هم خوشتیپ شدی 
_ اره ب نظر منم خوشگل شدی 
برگشتم سمت صدا ادرین رو دیدم که با پوزخند داشت بهم نگاه میکرد 
ادرین : میخواستید بدون من عروسی بگیرید ؟

 

این پارت اخر نیست احتمال داره یک یا دو پارت دیگه ادامه بدم 

اگر میخواید زود تر پارت بعدی رو بخونید کامنت بدید و لایک کنید 🙂💜