رمان عشق یا هوس p4
ببخشید کمه
بپر ادامه
رمان عشق یا هوس p4
آدرین: آها فهمیدم....میبرمش بار( بار: فکر کنم دیگه همتون میدونید جایی که مشروب میخورند) فقط کافیه یه لباس ببرمش اونجا
مرینت: از دستشویی اومدم بیرون که دیدم آدرین تو فکر هست....دست جلوش تکوم دادم که یه دفعه نگام کرد
آدرین: چته چرا اینجوری میکنی
مرینت: هیچی....فقط دوست دارم بفهمم تو چه فکری بودی که انقدر محوش بودی
آدرین: هیچی.....فقط شب باید بریم جایی با هم
مرینت: من جایی نمیام
آدرین: مگه نگفتم هر چی گفتم نه نیاری
مرینت: باشه 😒😒
.
.
.
.
.
ساعت 8:30 شب
آدرین: برو لباس بپوش بریم
مرینت: من که هیچ لباسی ندارم ...جز همین لباسی که خریدی
آدرین: اگر بهت بگم داری چی
مرینت: چی؟؟؟؟
آدرین: اره لباس داری....برو تو اتاقی که برات درست کردم
مرینت: تند رفتم از پله ها بالا و رفتم تو اتاق و سریع در کمد رو باز کردم
آدرین: تا گفتم زود رفت از پله های عمارت بالا
مرینت: تا در کمد رو باز کردم کلی لباس دیدم همش هم هم سایزم بود
آدرین: آروم رفتم بالا و رفتم دم در اتاقش و گفتم: خوشت اومد
مرینت: ممنونم ازت....رفتم بغلش کردم
آدرین: گفت ممنونم و بغلم کرد...منم از فرصت استفاده کردم و صورتمو به صورتش نزدیک کردم و بوسیدمش لباس مثل همیشه شیرین بود...مثل عسل
مرینت: یه دفعه دیدم منو بوسید....هر چی هولش دادم یه میلی متر هم تکون نخورد
آدرین: ...