رمان عشق یا هوس p4

Waze Waze Waze · 1402/04/09 01:48 · خواندن 1 دقیقه

ببخشید کمه 

بپر ادامه

رمان عشق یا هوس p4
آدرین: آها فهمیدم..‌‌..میبرمش بار( بار: فکر کنم دیگه همتون میدونید جایی که مشروب میخورند) فقط کافیه یه لباس ببرمش اونجا 


مرینت:  از دستشویی اومدم بیرون که دیدم آدرین تو فکر هست....دست جلوش تکوم دادم که یه دفعه نگام کرد 


آدرین: چته چرا اینجوری می‌کنی
مرینت: هیچی‌....فقط دوست دارم بفهمم تو چه فکری بودی که انقدر  محوش بودی 


آدرین: هیچی..‌‌...فقط شب باید بریم جایی با هم 


مرینت: من جایی نمیام 


آدرین: مگه نگفتم هر چی گفتم نه نیاری 


مرینت: باشه 😒😒
.
.
‌.
.

‌.
ساعت 8:30 شب 


آدرین:  برو لباس بپوش بریم 


مرینت: من که هیچ لباسی ندارم ...جز همین لباسی که  خریدی
آدرین: اگر بهت بگم داری چی 


مرینت: چی؟؟؟؟ 


آدرین: اره لباس داری....برو تو اتاقی که برات درست کردم 


مرینت: تند رفتم از پله ها بالا و رفتم تو اتاق و سریع در کمد رو باز کردم 


آدرین: تا گفتم زود رفت از پله های عمارت بالا  


مرینت: تا در کمد رو باز کردم کلی لباس دیدم همش هم هم سایزم بود
آدرین: آروم رفتم بالا و رفتم دم در اتاقش و گفتم: خوشت اومد
مرینت: ممنونم ازت....رفتم بغلش کردم 


آدرین: گفت ممنونم و بغلم کرد...منم از فرصت استفاده کردم  و صورتمو به صورتش نزدیک کردم و بوسیدمش لباس مثل همیشه شیرین بود...مثل عسل


مرینت: یه دفعه دیدم منو بوسید....هر چی هولش دادم یه میلی متر هم تکون نخورد 


آدرین: ...