آرزو بودن با تو🫧p1
سلام میخوام برم مسافرت🌈 گفتم پارت ۱ بدم بچه ها تا الان ۴ با ۱۰۰ 🪭خط نوشتم ولی پرید برای بار ۵🦄
از زبان مرینت
سلام من مرینت هستم در پاریس🗼 زندگی میکنم و پدر مادرم هم در آلمان زندگی میکنند و یک برادر دارم که۲ سال از من بزرگتره که همراه من در پاریس زندگی میکنم و پدر مادرم هم میگن که برادر الکس باید مراقب من باشه
(ادامه داستان)
صبح زیبایی بود پس برای دانشگاه باید آماده میشدم رفتم پایین و با الکس صبحانه🍳را خوردیم رفتیم بیرون الکس در ماشین🚘را باز کرد که من بشینم تو ماشین که من یادم رفت کیفم👛را بردارم بدو بدو رفتم بالا کیفم را برداشتم که دیدم یک چیزی روی تاقچه دیدم رفتم ببینم چیه دیدم یک نامه و یک🌷 گل هست کی واسه من گل🌹 میفرسته آرام آرام از پله ها میومدم و نامه✉️را میخواندم دیدم نوشته شده:هر وقت که میبینمت قلبم تند میزنه دوسِت دارم ننوشته مال کیه یعنی کی منو دوس داره گل💐گذاشتم رو میز ناهارخوری🍱و نامه هم گذاشتم تو کیفم💼خیلی تو فکر بودم سوار ماشین🚘 شدیم و راه افتادیم همش تو فکر بودم
الکس:چیشده تو فکری🧠
مرینت:ه هیچی
و رسیدیم وارد دانشگاه🏫شدیم دیدم هم کلاسی آدرین داره نگام میکن به کلاسم رفتم اوستاد نیومده بود با آلیا داشتم صحبت می کردیم که متوجه شدم آدرین دوباره نگام میکنه اوستاد وارد شد
کلاس تمام شد در حیاط🏫مدرسه روی صندلی 🪑نشسته بودم که دیدم آدرین داره میاد سمتم کنارم نشست و گفت
آدرین: جواب بده
مرینت:تو سوال پرسیدی که من باید جواب بدم
آدرین:میدونم که خوندیش✉️تو هم منو دوس داری
گوشی📱 زنگ خورد الکس بود و به آدرین گفتم اگه نمیخوای به برادرم بگم که به من چی گفتی برو آدرین بدو بدو رفت و سریع سوار ماشین🚗شد و گاز داد رفت و من جواب دادم الکس گفت که....
🎀پارت بعد بالا ۱۴ کامنت🎀