
نجات زمین P41

سلام لطفا اول پارت های قبل رو بخونید و بعد این پارت رو بخونید ممنون
اون هیولا ردپا رو دنبال می کرد داخل همه راه میشد اثرات وجود انسان رو دید همینطور جلو رفت تا اینکه بوی انسان ها رو احساس کرد دیگه نیازی به دنبال کردن رد پا نبود اون رد بو رو دنبال می کرد از طرفی همه داخل جای خودش منتظر شروع یک شورش بودن یک نفر از چادر بیرون اومد و بعد اون چند نفر دیگه هم بیرون رفتن همه نقاب داشتن یکی از اونا با علامت به دونفر گفت که وارد چادر فیلیکس بشن اونا به سمت چادر فیلیکس رفتن و خیلی آروم وارد شدن فیلیکس با در اوردن صدای حیوون به افرادی که کنار چادر اون ببودن خبر داد و در جوابش اونا وای حیوون در آوردن اون شورشیا به سمت جای اون رفتن و پتو رو از روش برداشتن اما کسی که اونجا بود کوین بود اونا بدون تعجب جلوی حمله غافلگیرانه کوین رو گرفتن انگار از نیشگون خبر داشتن یکی از اونا دستش رو روی دهن کوین گذاشت تا حرفی نزنه اما کوین از دهنش آتیش درست کرد اون کارش انقدر سریع و داغ بود که نتونست حتا آخ هم بگه بیشتر بدنش پودر شده بود اون یکی که اون رو دید خیلی ترسید باد شدیدی به سمت چادر فیلیکس رفت کوین خیلی سخت سر جاش مونده بود و گفت:پس قدرت باد داری وای باد فقط باعث بزرگ شدن آتیش میشه اگر باور نداری یک نگاه به کنار خودت بکن می فهمی.
اون به کنارش نگاه کرد یک آتیش کوچیک بود که داشت در اثر باد جون می گرفت از اون آتیش دور شد ولی کوین از اون آتیش فقط برای پرت کردن حواس اون استفاده کرد و سریع از پشتش در اومد و و جلوی دهنش رو گرفت و گفت:خیلی راحت حواست به یه آتیش پرت شد معلومه که تازهکاری و بعد اون گردنش رو شکوند برای اینکه بقیه شورشیا اون رو نبینن یک شکاف در عقب چادر ایجاد کرد تا بتونه بده بیرون از چادر آروم بیرون رفت و اطراف رو نگاه کرد کسی اونجا نبود. خیالش راحت شد آروم به سمت فیلیکس رفت وقتی به فیلیکس رسید گفت:اونا انگار نقشه ما رو می دونستن از اینکه من به جای تو داخل تخت بودم تعجب نکردن.
فیلیکس:اما فقط چند نفر از نقشه خبر داشتن.
کوین:درسته من فکر می کنم که یه جاسوس بین ما باشه.
فیلیکس:خیلی بده حتی افرادم هم مورد اعتماد نیستن.
چند نفر از پشت بهشون نزدیک شدن اونا ترسیدن و سریع برگشتن و گارد گرفتن اونا ماریوس و الکس بودن خیالشان راحت شد نفس عمیق کشیدن.
ماریوس:اون هیولا رد بوی ما رو پیدا کرده و داره به این سمت میاد.
فیلیکس:خیلی بده همه مردم رو خبر کنید.
همه بیدار شدن.
_باز چخبر شده.
_این موقع شب چرا بیدارمون کردن؟
همه عصبانی بودن.
فیلیکس:ببخشید که انقدر زود بیدارمون کردم اما همه می دونیم که داخل جنگل هیولای CوD زندگی می کنن اونا داخل روز فعالیت دارن برای همین قبل از صبح شدن باید جنگل رو ترک کنیم.
ماریوس:چرا راستش رو نگفتی؟
فیلیکس:الان ما باید خودمون رو با قدرت و اقتدار نشون بدیم اگر به اونا حقیقت رو می گفتم خیلی می ترسیدن و دشمن هم دنبال همینه هر گونه نگرانی پایه حکومت ما رو سست می کنه ماریوس من از تو می خوام که از همه عقب تر باشی و اگر هیولا دنبالمان بود بهم بگی.
ماریوس:باشه.
صبح شده بود و اونا از جنگل فاصله گرفته بودن و داخل مسیر کوهستانی رفتن در مسیر کوهستانی رد پا نمی موند و اونا برای همین این مسیر رو انتخاب کرده بودن ماریوس جلو میاد و به فیلیکس میگه:هیولا هنوز دنبالمونه.
فیلیکس:حتما رد بومون رو گرفته.
به چند نفر از افرادی که گوی باد داشتن گفت که با باد جهت بوی اونا رو عوض کنه بعد از یک ساعت ماریوس دوباره پیش فیلیکس رفت دیگه هیولا دنبال اونا نبود و گول عوض کردن جهت بو رو خورده بود این خبر خیال فیلیکس رو کمی راحت کرد اما هنوز باید جاسوس رو پیدا می کردن وقتی شب شد فیلیکس با همه افرادی که از نقشه خبر داشتن دونه دونه حرف زد و نقشه جدید رو بهشون گفت و دوباره همه یک جا استتار کردن تا شورشیا کاری بکنن اما اگر جاسوس بین اونا باشه این کار چه فایده ای داره؟ فیلیکس چه نقشه ای داره؟
ممنون که این پارت رو خوندین😘😘