میراکلس در ایران*فان*P1

❥﹏ 𝒜𝓁𝒶 ❥﹏ 𝒜𝓁𝒶 ❥﹏ 𝒜𝓁𝒶 · 1402/04/06 13:11 · خواندن 2 دقیقه

های گایززززززز من اومدم خوش اومدم واقعا که چرا پارت 9 سکوت عاشقانه رو حمایت نکنین مجبور میشم رمز بذارما 🙃🙃

شخصیت ها:

مرینت:یک دختر جوان و با حجاب و محجبه بسیجی به اسم (فاطمه)

آدرین:یک پسر خوب نمازخون به نام(علی)

گابریل: پدرعلی و یک فرد بی ایمان و دروغ گو ثروتمند که مسلما،املاک داره

استاد فو:امام جمعه محل (حاج رضا )

لیدی باگ: کفشدوزک چادری

کت نوار:گربه بسیجی 

هاکماث:شیطان یا نیروی اهریمنی 🤦‍♂️🤦‍♀️🤦‍♂️🤦‍♀️

پلگ:پدرام (فرشته راهنما)

تیکی:تهمینه (فرشته راهنما)

 

 

 

 

 

و اما شروع داستان......

روزی فاطمه و علی داشتن کفش های دو مسجد رو مرتب میکردن فاطمه علی رو دید و عاشقش شد🥺

 ولی به خودش گفت: خجالت بکش تو نباید عاشقش بشی اون به تو نامحرمه😂😂

بعد هم علی فاطمه رو دید و گفت :اون فقط یه بسیجی خوبه(همون شیز جاست فرند)

یک روز بعد از نماز ظهر حاج رضا (استاد فو)و به علی و فاطمه سلام کرد و گفت:شما دو نفر شما دو نفر  این هفته از همه بجه های مسجد فعال‌تر بو دید و از همه زود تر تو مسجد حاضر می شدید

 

 

 

 

این داستان ادامه دارد........

 

 

 

لایک و کامنت فراموش نشه عشقولانه من