new world 🌍p12
......
آدرین : باشه میرم بهتره با همچین آدمایی دوست نباشم مرینت که از همتون بدتره
فیلیکس : پس برو پیش همون آدمایی که بنظرت بهترینن
( و بعد آدرین میره)
آیریس : اونا بهت چی گفتن عزیزم
آدرین /با اعصبانیت / : هیچی مهم نیست و من عزیز تو نیستم تو داری منو مجبور می کنی به کارایی که نمی خوام انجامشون بدم
آیریس : اگه منظورت مرینته همون بهتر که ازش جدا شدی اون اصلا لیاقت تورو نداشت و من از همه نظر خیلی بهتر از مرینتم
آدرین : خودتو با مرینت مقایسه نکن تو فقط یه زورگو هستی که همه چیزو برای خودت می خوای و یه آدم بی فکر
الکس : با خواهرم درست حرف بزن
آدرین: تو هم بهش کمک کردی که منو و مرینت رو از هم جدا کنه الکس من همه چیزمو بهت می گفتم ولی تو چیکار کردی به خواهرت کمک کردی که منو مرینت رو از هم جدا کنه
آیریس : ما هر کاری که کرده باشیم مهم نیست مهم اینه که منو و تو تا ابد باهمیم
آدرین : من هیچ وقت قرار نیست با تو باشم
آیریس : حالا می بینی که قراره با کی باشی
...........................
مرینت : از دانشگاه برگشتم خونه آلیا بهم زنگ زد گفت ساعت 4 بریم بیرون منم قبول کردم و قراره رایلی هم باهامون بیاد ولی قبلش یه عالمه کار داشتم باید به اتاقم یه تغییرایی میدادم مثلا عکس های خودم و آدرین رو جمع کنم، عکس های آدرین رو جمع کنم و کادو هایی که تا الان بهم داده، رفتم تو اتاقم ، داشتم عکس های آدرین رو جمع می کردم که به یه عکسی رسیدم که خیلی دوسش داشتم
دلم نیومد اون عکس رو هم جمع کنم برای همین گذاشتم اون همون جا باشه
مرینت : عکس های آدرین رو جمع کردم هیچ وقت فکر نمی کردم که یه روز این کارو کنم ولی داشتم خودمو گول می زدم من هنوزم آدرین رو دوست داشتم نمی تونستم فراموشش کنم
ولی باید فراموشش کنم اون الان برای یکی دیگس
فقط عکس های آدرین رو جمع کردم ولی چند تاشو گذاشتم باشه ، عکس هایی که باهم بودیم و وسایلی که برام خریده بودم جمع نکردم چون نمی تونستم کامل فراموشش کنم، با اینکه هنوز یک هفته از جداییم از آدرین نمی گذره ولی دلم براش خیلی تنگ شده
من حتی بخاطر آدرین مجبور شدم لیدی باگ بودنم رو کنار بزارم، دلم برای تیکی هم خیلی تنگ شده
زندگی برام بدون آدرین و تیکی معنی نداره ولی چاره ای ندارم باید بهم عادت کنم
تموم شد خدافظ
برای پارت بعد 12 لایک و 15 کامنت