سلامممم. اول از همه هم خواستم ازتون تشکر کنم که از این داستانم حمایت کردید ! و واقعا باید بدونید خیلی دوستتون دارم و ازتون ممنونم. 😍💖🥰 این پارت هم یه هدیه در نظر بگیرید . 🎁
از زبان آدرین : بعد از جشن رقص، یه حس خاصی داشتم که مرینت رو بغل کردم :) یه جورایی، خوشحال بودم :] سوار اتوبوس شدیم تا برگردیم مدرسه و بلافاصله همه بریم خونه هامون . سوار اتوبوس که شدیم، جا نبود. تا اینکه چشمم به یه صندلی دونفره خورد. رفتم و نشستم :) یه دور و برم نگاه کردم . مرینت هم جا نداشت. گفتم حتما حتما پیش من میشینه :) مرینت نگاهم کرد و یه لبخند خیلی خیلی ریز زد و اومد سمتم.
اما تا اومد بشینه، لایلای نکب&ت اومد پیشم نشست . کلی هم ناز کرد. دیدم مرینت رفت یه گوشه روی زمین نشست ( جای لایلا یه جورایی 🤣🤣😂): خیلی هم ناراحت مرینت شدم ! لایلا که نباید پیش من بشینه مرینت رو زمین ! لایلا دو تا از انگشتاش رو روی لبم کشید و گفت : خب چه خبر عشقم ؟ اومدم بزنم زیر گوشش که یه نقشه به ذهنم رسید .😈 یوهاهاها 😈 گفتم : لایلا عزیزم ، نف*سم ، برم برات یه آبمیوه بیارم ؟ و پاشدم و رفتم پیش خانم بوستیه .
یه چیزی در گوش خانم بوستیه گفتم و خانم بوستیه خندید و رفت پیش لایلا و گفت : عزیزم میشه من اینجا بشینم ؟ و پیش لایلا نشست. و خانم بوستیه هم که روی یه صندلی دونفره نشسته بود، جایش خالی شد. رفتم ته اتوبوس و دست مرینت رو گرفتم و دنبال خودم کشیدمش و بهش گفتم : بیا مرینت یه جا برای جفتمون پیدا کردممم ! 😊 مرینت هم همین جوری با قیافه ی تعجب کرده دنبالم میومد . و با صورتی گوجه فرنگی 🍅 پیشم نشست .
خب این پارت هم تموم شد مرسی خوندید ممنونم لایک یادتون نره 😍🥰😊🎁