مبادله ی عشق پارت 6

🌊Mer🌊 🌊Mer🌊 🌊Mer🌊 · 1402/04/05 01:37 · خواندن 4 دقیقه

ادامه ی مطلب👇🏻👇🏻

مبادله ی عشق پارت6

در پارت قبل خوندید که آدرین مرینت رو بیهوش کرد و به مخفی گاهش برد، بریم ببینیم چه اتفاقی میوفته

از زبان مرینت: فضای تاریکی رو به روم بود. یه جورایی میشه گفت جایی که توش بودم اصلا لامپ نداشت، نمیدونم کجا بودم فقط میدونم توی یه اتاق خیلی تمیز بودم که معلوم بود وسایلی که توش بودن خیلی گرون بودن، یا خدا تازه فهمیدم، یکی منو بیهوش کرد و اورد اینجا😰😱به دست و پام نگاه کردم، با طناب به صندلی بسته شده بودن😣سعی کردم صندلی رو تکون بدم که یهو 

 

ییهههووووووو

 

 

 

 

 

 

یییییهههههههووووووووووووو

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

افتادم رو زمین و دستم خورد به یه چیز تیز

سوزشی توی دست چپم حس کردم، بهش نگاه کردم. خونی بود، یعنی ممکنه🤔😍😍به زمین نگاه کردم، چیزی رو که میدیدم باور نمیکردم🤩وسیله ی نجات مننننننننن🔪🔪🔪چاقووووووو😱😍😍😍چاقوی بنفش رو از زمین برداشتم. سعی کردم طناب ها رو پاره کنم. ولی خیلی سفت بودن، تمام زورمو جمع کردم و چاقو رو از بالا به پایین کشیدم، 5 دقیقه بعد: هنوز هم داشتم تلاش میکردم خودمو نجات بدم ولی نمیشد🥺🥺

از زبان آدرین: وقتی رسیدم به مخفی گاهم ماشین رو پارک کردم و مرینت رو از رو صندلی برداشتم، بغلش کردم و بردمش تو ویلای شخصیم، بله درست حدس زدید مخفی گاه من همون ویلامه راستش اینجارو خریده بودم تا با مرینت اینجا زندگی کنم اما مثل اینکه تقدیر من نبود😔ولی الان این منم که سعی دارم سرنوشت خودم رو عوض کنم 😈(یاد یه تیکه از انیمیشن شجاع افتادم که میگفت سرنوشت از سر نویس البته مطمئن نیستم😅) مرینت خانوم منتظر زندگی با من باش😈 

از زبان مرینت: یهو صدای در رو شنیدم. انگار یکی داشت میومد تو اتاق😶😰دیدم بـــله در اتاق باز شد😳و یه پسر قد بلند با موهای زرد اومد تو البته چشماشو نمیتونستم ببینم چون عینک زده بود😎😎(قیافه ی آدرین اینه فکر نکنین مرینت این شکلیه.مرینت اینه👈🏿🤯🤯🥴) قیافش خیلی برام آشنا بود وایسا ببینم...ـــ... نکنه این 

اییینننن

اییییییییینننننننننننننن

نه امکان نداره اون باشه اون آدرین نیست😰

فلش بک به 3 سال پیش: 

مرینت: داشتم تو دانشگاه با آلیا حرف میزدم که یهو چشمم به یه پسره ی کله موزی افتاد، البته اونجا هنوز به چشماش نگاه نکرده بودم، وقتی برگشت تو چشاش خیره موندم، نمیتونستم نگامو از روش بردارم. اونم به من نگاه کرد و سریع نگاهشو دزدید و سرش رو انداخت پایین

به گونه هاش نگاه کردم، سرخ سرخ شده بود 😍❤البته منم دست کمی از اون نداشتم و اینجا بود شروع داستان عاشقانه ی ما

پایان فلش بک: مرینت: آشغال عوضییی برای چی منو دزدیدی؟ تو که منو دوست نداری برای چی با درون من بازی میکنی هااااااااااااا؟(چون بعضیا گفتن برای چی مرینت نینو رو دوست داره تصمیم گرفتم آدرینتیش کنم)(اینا رو با داد گفت) آدرین: توی صورت خوشگلش نگاه کردم، به هیچ چیزی اهمیت نمیدادم. فقط نگاش میکردم. میفهمیدم داره داد و بیداد میکنه ولی برام مهم نبود. حتی صورت اخمالوشم دوست داشتم😍رفتم جلو. صندلیش رو بلند و دست هاش رو باز کردم. دو تا دست نرمش رو تو دستم گرفتم و گفتم: گریه نکن عشق خوشگلم. چشمات خراب میشه(با عرض پوزش از نویسنده ی عزیز سولماز جون ببخشید گریه نکن چشمات خراب میشه رو از تو کپی کردم😅)تصمیم گرفتم همه چی رو بهش بگم...

 

 

 

 

 

بچه ها این پارت هم تموم شد برای پارت بعد 7 کامنت و 23 تا لایک میخوام. واقعا خیلی مهربونم من. ساعت 1/5نصفه شب دارم براتون پست میزارم🥱🥱😴هیچی دیگه همین بای بای ❤4034کاراکتر