عشق واقعی P11

ـ🧡Orange Loin🧡ـ ـ🧡Orange Loin🧡ـ ـ🧡Orange Loin🧡ـ · 1402/04/04 22:14 · خواندن 3 دقیقه

مرینت#

اون شب تو مهمونی هر طور بود گذروندم 

 و برگشتبم خونه

بابا تام ـ بچه ها فردا  ساعت 1پرواز داریم باید از 11تو فرود گاه باشیم یادتون نره

رفتم توی اتاق مارتا روی تخت خوابیده بود منم رفتم توی تراس

آدرین #

خیلی شب بدی بود البته هر جا کلویی باشه بده 

آراد رفته بود دور دور منم خوابم نمیومد رفتم توی تراس که یهودیدم مرینت هم توی تراس اتاق خودش هست و محو آسمونه، خیلی خوشکل هست نمیتونم در برابرش مقاومت کنم دیدم خیلی محو آسمون شده چیزی نگفتم فقط از دور بهش نگاه کردن چیزی نگذشت که مرینت همونطور که روی صندلی ریلکسی دراز کشیده بود و داشت آسمون رو نگاه میکرد خوابش برد  منم خسته بدم و رفتم داخل که بخوابم دیدم هنوز آراد نیومده 

تق تق تق فکر کردم آراد هست

آدرین ـ بیا داخل

نیت ـ شبت بخیر قهرمان

آدرین ـ تو این جا چه غلطی میکنی

نیت ـ خیچی خواستم کمی باهت حرف بزنم

آدرین ـ خب بگو ببینم چی میگی

نیت نشست رو تخت

نیت ـ تو هم بشین 

آدرین ـ من راحتم 

 

نیت ـ باش پس من شروع کنم ببین میدونم عاشق مرینتی اما اون از بچگی مال من بودم  ااینو بفهم اون کسی که مرینت در آینده تو بغلش میخوابه منم،  نه تو

آدرین ـ خفه شو دهنت ببند مرتیکه بی شعور 

نیت ـ حقیقت سخته

آدرین #

رفتم و یقش رو گفتم که یهو یه کلت در آورد و گذاش رو سرم

نیت ـ بشین وگرنه شلیک میکنم بشـــــیـــــــن

نشستم رویه زمین و از اتاف رفت بیرون

مرینت#

توی تراس خوابیده بودن که یهو یچیزی روی دهنم حس کردم خیلی ترسیده بودم وقتی چشمام رو باز کردم دیدم نیت هست که با یه کلت بالای سرم

نیت ـ ساکت باش و با من بیا وگرنه میکشمت

سرم رو به نشونه تایید تکون دادم

منو برد طرف اتاق آدرین 

آدرین#

داشتم به کارای اون خر فکر میکردم که.. 

تق تق تق 

آدرین ـ دوباره تویی 😠

دیدم نیت هست با یه کلت که رو سر مرینته خیلی ترسیده بدم

دوییدم مرینت رو بغل کردم

آدرین ـ خوبی؟؟ 

مرینت ـ خیلی میترسم 

نیت ـ از بغل اون بیا بیرون وگرنه میکشمش

آدرین ـ نه مرینت دروغ میگه

مرینت #

سریع از بغلش اومدم بیرون و رفتم اونظرف

نیت ـ خب مریه من یا با من رل میزنی یا اینو مکشمش

آدرین ـ نه مرینت نکن

نیت ـ راستی قبلش به چیزایی باید روشن بشه مری میدونستی آدرین عاشقته

مرینت ـ چ چ چ........  چچی؟!!!!! راست میگه؟! 

آدذین ـ آره اما این دلیل نمیشه که تو این کارا رو کنی نیت بذار مرینت بره منو تو حلش میکنیم

نیت ـ نچ نچ نچ، بببین مری با من رل میزنی این پسر زنده میمونه قبوول؟ 

آدرین ـ نه مرینت نکن ترو خدا ازت خواهش میکنم

نیت ـ چند دقیقه  با هم مشورت کنید

مرینت ـ آخه تو میمیری

آدرین ـ (با داد)  بــــــــــــــدرک بزاز بمیرم نـــــکــــــــن

مرینت ـ یه لحظه هیچی نگو تا فکر کنم

آدرین ـ چی داری میگی تو از طرف خودت تصمیم نگیر اگر جون منه نمیخوامش

نیت ـ حرف مری واسه مهم تره 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کامنتاا بالای 10 باشه اگر به 10نرسه پارت بعد رو نمیدم