
حسی جدید
سلام
پارت 6
«فردا صبح»
گوشیه مرینت زنگ خورد که برای ساعت ۶:٠٠ بیدارشه با صدای اون بلند شد رفت دستو و صورتش رو شست و اومد وسایل هایش رو اماده کرد و چون روز اول دانشگاه بود می خواست شیک بره لباس های که برایش الیا خریده بود رو پوشید که بعد یکی دید بهش پیام داد دید که الیاست
«الیا»
سلام خوبی مری می تونی بیای دنبال من؟؟؟
مرینت که پیام الیا رو دید گفت: اره مشکلی نیست
مرینت رافت یک آرایش ساده ای کرد و مامانش صداش زد
«مامانه مرینت»
مرینت صبحانه آماده است کجایی؟؟
مرینت: باشه اومدم مامان
مرینت صبحانه اش رو خوردو رفت دنبال الیا به دم در خونه ی الیا رسید زنگ زد که بیاد پایین... اومد و سوار ماشین شد. سلام کرد و گفت: چچ خبر چ شیک کردی مری گفت: مرسی همچنین
توی راه قضیه ی آدرین رو تعریف کرد
«الیا»
نه بابا واقعا میگی. دوسش داری؟
مرینت گفت: آره به اندازه ای که تو نینو رو دوست داری اما حالا نه انقدر...