?Who is the king

R.m R.m R.m · 1402/04/04 08:11 · خواندن 2 دقیقه

P41

P41
مرینت 
جولیکا امد بالا کمکم کرد لباس عروس رو پوشیم 
خیلی قشنگ بود بهم میومد 
از اتاق امدم بیرون تا اتسوشی خواست بهم نگاه کنه جولیکا داد زد : واسا نگا نکن !
سری روشو  گرفت و گفت : چی شد 
جولیکا : هیچی فقط اگه قبل از عروسی تو لباس عروس ببینیش خوب نیست 
من : همین ؟
اتسوشی : نگران نباش هیچی نمیشه 
بهم نگاه کرد و گفت : خیلی بهت میاد خیلی خوشگل شدی 
من : مرسی 
چشمش ب بازوم افتاد روم زوم شد و امد جلو و گفت : بازوت جرا کبود شده 
من : هیچی نیست
اتسوشی : این کار کیه !
سرمو پایین انداختمو گفتم : ادرین نرفته 
چونمو گرفت صورتمو روبه خودش کرد و گفت : دیگه نمیتونه بهت نزدیک بشه ناراحت نباش
سرمو بالا پایین کردم و لبخند زد
رفتم لباسمو عوض کردم وقتی برگشتم تو خونه نبود
من : کجا رفت جولیکا ؟
جولیکا : نمیدونم اصبی از خونه زد بیرون

 

اتسوشی
دیگه شورشو در اورده 
همه جی رو واسه اون گذاشتم اما بازم به زندگی من گیر میده 
باید اینو از ریشه حل کنم 
از خونه زدم بیرون و پشت یکی از ماشین ها نشستم و رفتم سمت خونه پدربزرگ
جلوی در پاک کردم و رفتم پایین 
هر کدوم از بادیگاردا که منو میدی شاخ درمیاورد 
همه فکر نیکردن من مردم و الان دارن یه مرده میبینن معلومه که عجیبه 
رفتم سمت اتاقی که همیشه اونجا بود 
بادیگارد جلوی در : نمیتونید برید تو 
حولش داد و درو باز کردم 
_ صبر کنید نرید تو !
پدر بزرگ : ولش کن بزار بیاد تو 
_ بله قربان
رفتم تو و با نفرت توی چشماش نگاه کردم 
پدربزرگ : چی میخوای !
من : ادرین همونیه ک موقع ورشکست شدن معدن طلای غیر قانونی رو لو داد 
اینا رو داری میگی ک من از ادرین بدم بیاد اینو بدون ک هیچ وقت جای ادرین رو نمیگیری 
فش رو گذاشتم روی میز و گفتم : مدرک دارم که کار ادرینه بعدش من هیچ وقت نخاستم جای اونو بگیرم فقط میخوام تو زندگیم نباش

 

 

 

میدونم خیلی دیر پارت دادم ببخشید اصلا وقت نداشتم