دیدار دوباره پارت ششم✨(هدیه ویژه 🎁)
سلااام دوباره.
پارت قبلی خیلی کوتاه بود برای جبران پارت ششم رو به عنوان هدیه میذارم براتونننننن😃
برین ادامه مطلب😜❤️
پارت ششم✨
وارد کافه شدم و به سمت پیشخوان رفتم.
_سلام یک بستنی توت فرنگی لطفا.
بستنی رو هم حساب کردم و بعد از گرفتن بستنی روی یکی از صندلی هایی نشستم که بیرون گذاشته بودن.
چشمم به یک میز دونفره افتاد که کنار پل روی دریاچه بود.
یا یادآوری خاطرات گذشته بغض گلوم رو گرفت و اشک توی چشمام جمع شد.
توجهم به یک دختر جمع شد که با لباس های تمام مشکی نشسته بود و کلاه سیاهی روی سرش گذاشته بود.
همینطور که بستنی نوتلا میخورد به دریاچه نگاه میکرد و غم خاصی توی چشماش بود.
با خودم فکر کردم منتظر همراهشه.....خوش به حالش که یکی رو داره.
یادم افتاد که مرینت هم بستنی نوتلا رو دوست داشت.
داشتم فکر میکردم که اون دختر مرینت باشه و همون لحظه برگشت و نگاهم کرد.
با دیدن چشماش فهمیدم مرینته.
بلند شد بره که به طرفش رفتم.....
اینم پارت ششم به عنوان هدیه به همتون👌🏻😃
ایندفعه ۱۰ تا لایک و ۳ کامنت میخوام برای پارت بعدی چون پارت بعدی هم زیاد طولانی نیست🙂
شبتون اکلیلی ✨💛💙❤️