بلاخره 🍭 پارت 4
دوباره دوباره 3 بار فایده نداره 😂😇
وقتی برگشتم خونه خیلی شاد بودم . آخه الان آدرین از کار مدلینگ آزاد شده خیلی خوشحالم که از پس این کار بر اومدم. خیلی غرق تخیلاتم بودم که ناگهان گوشیم زنگ خورد .آلیا بود .گوشی رو برداشتم و با خوشحالی گفتم : بلههههههههه ! گفت : بلههههههههه و درد ! کجایی تو ! و نیم ساعته دمه در منتظرتم دختر ! گفتم : مگه چه خبره ؟ گفت : کمی فکر کن یادت می آید !گفتم : امروز.... وایییییی ! روز آخر دبیرستان و جشن آخر دبیرستان هم هست ! گفت : اره درسته ولی حاضر شو ! 😐 گفتم : اومدمممممم ! ولی وقتی داشتم حاضر میشدم یادم اومد من اصلا انتخاب نشدم . با ناراحتی لباس پوشیدم . هیچکس منو به عنوان کسی که باهاش برقصم انتخاب نکرده خیلی ناراحتم . اومدم پایین و با آلیا سوار تاکسی شدیم تا بریم دم اتوبوس و بریم تالار آلیا گفت : دختر ناراحت نباش فکر اونجاش رو کردم گفتم : مگه میدونی ناراحت چی هستم . گفت : اره میدونم رفتیم و سوار اتوبوس شدیم همه کلی جیغ و هورا کشیدن . اما من ناراحت بودم . آلیا گفت : الان برمیگردم و رفت اون عقب و تلفن زد . از زبان آلیا : رفتم اون و عقب و نینو تلفن زدم که با ادرین هماهنگ کنه . اخه آدرین هم هیچکس نداشت باهاش برقصه ! نینو به آدرین گفت: پسر ناراحت نباش مرینت هم عین تو تنهاس چرا با اون نمیری ؟ آدرین گفت : باشه از زبان نینو : به آلیا زنگ زدم و گفتم همه چی حلّه ! و بعد مدّتی رسیدیم تالار وقتی رفتیم تو تالار خیلی شلوغ بود و همه حرف میزدن منم یه گوشه نشستم و چایی خوردم . ( مرینت داره میگه ) یهو آدرین اومد و سمتم و دستش رو دراز کرد و گفت : میتونم ؟ خیلی تعجب کردم . آروم دستش رو گرفتم و با هم رقصیدیم .
ببخشید انقدر پارت دادم خسته شدید نه ؟ دیگه نمیدم میره واسه هفته بعد....