دیدار دوباره پارت دوم
سلام به همه چطورین.اومدم با پارت دوم دیدار دوباره که اسمش رو خودتون انتخاب کردین.
کاور چطوره؟دوستم برام اوکیش کرده خودم هیچ دستی توش نداشتم😃.
مهسا جون برای این رمان برچسب درست کن بی زحمت به اسم ✨ دیدار دوباره ✨
حرفی نیست برین ادامه مطلب ❤️💛
پارت دوم✨
با صدای باز شدن در سرم رو بالا گرفتم و با دیدن پسری با موهای طلایی تعجب کردم.
خاطراتم زنده شدن.دیگه صدای خانم وایس که داشت اون پسر رو معرفی میکرد رو نمیشنیدم.
با برخورد چیزی تو سرم حواسم سر جاش اومد.
_مرینت میدونم شوکه شدی ولی بهش فکر نکن.خودتو بی توجه نشون بده همینجوری که اون نسبت به تو بی توجهی کرد.
سرم رو آروم تکون دادم و زیر لب باشه ای گفتم.
_بچه ها آدرین اگراست تنها دانش آموز جدیدمون نیست ما یک نفر دیگه رو هم داریم که دیر کرده.
همون لحظه در با شدت باز شد و پسر دیگه ای رو دیدم که با نفس نفس گفت :ببخشید خانم .
_مشکلی نیست برو بشین.
_خانم ...وایس من کجا بشینم؟
_اوه آدرین میتونی کنار مرینت بشینی.
آدرین هم مثل من چشماش چهار تا شد و توی کلاس دنبال من میگشت تا اینکه چشمش به من افتاد.
_کنارم نشست ولی تا خواست حرفی بزنه گفتم:الان وقتش نیست آدرین ما سر کلاسیم.
با خنده ای مصنوعی گفت:اوه سلام تو باید مرینت باشی.
میدونستم داره تظاهر میکنه که منو نمیشناسه برای همین آرامش خودمو حفظ کردم و گفتم:
سلام بله من مرینتم از آشناییت خوشحال شدم آدرین.
اما اصلا خوشحال نبودم که اون دوباره اینجاست.
همون لحظه اون یکی پسر رو دیدم که داشت دنبال جا میگشت.
انقدر حواسم پرت شده بود که اصلا ندیدم کی خودش رو معرفی کرد.
_نینو جا نداریم میتونی بری بیرون کلاس و پشت حیاط یک صندلی پیدا کنی؟
_چشم خانم الان میرم.
پس اسمش نینو بود.
موهای قهوه ای داشت و پوستش تیره بود.پسر شیطونی بنظر میرسید.
چند دقیقه گذشت و بالاخره نینو با یه میز و صندلی وارد شد.
_اینا رو کجا بذارم خانم؟
_میتونی کنار آلیا یا آدرین بذاری اون قسمت از کلاس جای بیشتری داره.
(وسط کلاس از لحاظ عرضی جای بیشتری داره چون قبلا شومینه و بخاری بوده و جمعش کردن)
نینو هم اومد صندلی رو بذاره کنار آدرین که چشمش به آلیا افتاد.
حرفاشو لب خونی کردم که زیر لب میگفت:
شاید بد نباشه یه دوست جدید پیدا کنم.
خلاصه صندلیشو کنار آلیا گذاشت و آلیا هم هیچ واکنشی نداشت انگار براش مهم نبود.
_سلام من نینو هستم میتونم اسمت رو بپرسم؟
_اوممم؟سلام من آلیا هستم .
_از اشناییت خوشحالم.
بعد این همه ماجرا بالاخره خانم وایس کلاس رو شروع کرد و فهمیدم آدرین پیشرفت زیادی توی درساش داشته.
وقتی زنگ خورد سریع دویدم توی سرویس بهداشتی دخترا و درو بستم.
نمیخواستم گذشته رو به یاد بیارم ولی اون برگشته...
باید باهاش کنار بیام . باید گذشته رو فراموش کنم...
یک نفس عمیق کشیدم و اومدم بیرون.
اون روز مدرسه تموم شد و با آلیا داشتم به خونه میرفتم.
_مرینت میدونستی نینو و آدرین با هم رفیقن؟
_پس یه مشکل دیگه هم بهمون اضافه شده؟
_فکر نکنم اون مثل آدرین باشه.
_ایده ای راجبش ندارم.راستی بیا تکالیف رو خونه ما با هم انجام بدیم.
_باشه پس بزار به خواهرم خبر بدم تا به مامان بگه.
بعد از صحبت های آلیا رسیدیم به خونه.
مااامااااان آلیا اومده.
_خوش اومدی عزیزم.سلام آلیا حالت چطوره؟
بعد از این صحبت ها با آلیا به اتاق رفتیم و تکالیف رو انجام دادیم.
داشتم صحبت میکردم که آلیا وسط حرفم پرید:
نظرت چیه اون دو تا رو تو گروه کلاس عضو کنیم؟
_الیا این چه سوالیه اینا هم همکلاسیمونن ما نباید به خاطر گذشته با آدرین اون طور رفتار کنیم نینو هم تقصیری نداره.
_باشه پس فردا شماره شونو میگیرم...
و لبخند بزرگش رو پنهان کرد هرچند که من فهمیدم خندیده.مشخص نیست باز چی تو سرشه.
✨فردا صبح ✨
دیشب آلیا به خونه برگشت و منم خوابیدم . خوشبختانه خودش فهمید که نباید راجب آدرین حرف بزنه.
در حالی که داشتم موهامو شونه میکردم صدای گوشیم بلند شد...
یه پیام ناشناس بود و نمیدونستم کیه.
روی پیام کلیک کردم و با دیدن نوشته ها نفسم تو سینه م حبس شد.
_میدونی چقدر گشتم تا شمارتو پیدا کنم مرینت ؟
میدونستم خودشه .خود ادرینه .
سریع بلاکش کردم و بعد از حاضر شدن به مدرسه رفتم تا ببینم باید با این پسر چیکار کنم....
تا همینجا بسه دوستان من دستم داره میشکنه.نظرتون رو حتما بنویسین ❤️
10 لایک میخوام برای پارت بعدی هاااا.
قراره پارت ها همین اندازه طولانی باشن و دست منو به فنا بدن.
تا چند روز دیگه پارت بعدیو میدم❤️