new world 🌍p4
....
مایکل : کل کلاس داشتم مرینت رو نگاه می کردم و اصلا حواسم به درس نبود تا وقتی که زنگ خورد و باید می رفتیم خونه وقتی از دانشگاه رفتم بیرون یکی اومد پیشم و یه آدرس بهم داد و گفت ساعت 5 برم اونجا و بعد رفت ......... مرینت : امروز تولد آدرین بود حاضر شدم و رفتم تولدش یه پیراهن صورتی پوشیدم وقتی رفتم همه بودن آلیا، نینو، لوکا، زویی، رز، جولیکا، کیم، ایوان، میلن، مکس، نیت ( ناتانائیل) مارک، کاگامی، فیلیکس و بقیه غیر از آیریس و داداشش ( آدرین و الکس دوست هستن) ولی آدرین نبود آلیا : سلام مرینت بقیه: سلام مرینت مرینت : سلام آدرین کجاست نینو : تو اتاقشه داره حاضر میشه امیلی : سلام مرینت مرینت : سلام امیلی : آدرین گفت هر وقت اومدی بری پیشش تو اتاقشه مرینت : باشهاتاق آدرین مرینت : رفتم اتاق آدرین در زدم....... آدرین : کل کمدمو ریختم بیرون که یه لباس پیدا کنم که یهو یکی در زد مرینت بود چقدر خوشگل شده مرینت : سلام آدرین مامانت گفت بیام اتاقت آدرین : آره میشه کمکم کنی یه لباس پیدا کنم مرینت : آره ( بعد از اینکه لباس آدرین رو پیدا کردن رفتن پایین) مرینت : وقتی رفتیم پایین ( تو حیاط) روی میز 🍷🥂 بود مرینت : مامانت چطور اجازه داد از اونا بگیری آدرین : از چیا مرینت : 🍷🥂 آدرین : به سختی مرینت : برای همینه همش داره نگات می کنه آدرین : آره که نرم سراغشون ( بعد از کارایی که تو تولد ها می کنن کیک رو اوردن) مرینت : کیک رو اوردن الان دیگه آدرین 18 سالشه آدرین : تو دلم آرزو کردم که بتونم تا ابد با مرینت زندگی کنم و بعد شمع رو فوت کردم و بعد نوبت کادو ها شد ( مرینت براش ساعت گرفته)مایکل : ساعت 5 شد رفتم به همون آدرس یه خونه بود ( خونه لایلا و الکس) رفتم زنگ رو زدم که در باز شد رفتم تو یه دختر و پسر اونجا بودن اومدن گفتن : سلام تو باید مایکل فلین باشی مایکل : آره خودمم لایلا : من لایلا راسی هستم ولی بقیه با اسم آیریس می شناسنم الکس : منم الکس راسی هستم برادر لایلا، لایلا : ما باید راجب یه چیزی باهات حرف بزنیم مایکل : چی؟ لایلا : اول بیا بشین الکس : به ما کمک می کنی؟ مایکل : چه کمکی؟ لایلا : تو عاشق مرینت هستی آره؟ و منم عاشق آدرین ما می خوایم کاری کنیم که اونا از هم جدا شن تو کمکمون می کنی؟ مایکل : معلومه که آره لایلا : ولی اول باید داستان کامل آشنایی من با مرینت و آدرین و دوستاشون رو بدونی ( خودتون داستانشو می دونید) ( بعد گفتن همه چی ) مایکل : پس تو به مرینت نزدیک شدی و خودتو با هویت جدید یعنی آیریس وردی جا زدی لایلا : آره چون می خواستم به مرینت نزدیک شم و ازش انتقام بگیرم و آدرین رو مال خودم کنم مایکل : آهان خب حالا نقشتون چیه که اینارو از هم جدا کنیم الکس : نقشه.......... ( همون نقشه ای که لایلا به الکس گفت بعدا می فهمین) مایکل : نقشه خیلی خوبیه الکس : آره مایکل : ولی مرینت خیلی اذیت میشه لایلا : اولش آره ولی بعدش تو بهش نزدیک میشی ولی اگه تو کاری کنی که بلایی سره آدرین بیاد می دونم باهات چیکار کنم مایکل : باشه ولی شرط داره لایلا : چه شرطی مایکل : تو هم نباید به مرینت آسیب بزنی : لایلا : قبولهلایلا : ما باید بیایم تو دانشگاه شما که بیشتر بتونیم حواسمون به مرینت و آدرین باشه فردا صبح دانشگاه مرینت : امروز که رفتم دانشگاه آیریس و الکس هم بودن دانشگاه شون رو عوض کردن که یهو صدامون کردن رفتیم تو حیاط که گفتن هفته دیگه می خوان ببرنمون مارسی ( یکی از شهر های فرانسه و اینا با کاگامی و فیلیکس و آلیا و نینو تو یه دانشگاه هستن) فقط باید از پدر و مادرمون اجازه می گرفتیم