سخت اگرچه روشن پارت پایانی🥲

Pania Pania Pania · 1402/03/31 19:26 · خواندن 1 دقیقه

سلام نفسام چطورین؟ ببخشید بابت رمز ولی تا حمایت پارت قبل زیاد نشه گذرواژه این پارت رمانتیکو نمیدم این پارتو من از همه بیشتر دوس دارم فوق العاده هست و مطمئنم غرق و عاشقش میشین 👌❤

اونجا شدیم ... سالن بزرگی داشت که با گل های مورد علاقه من گل ارایی شده بود ( ادرین خیلی خوش سلیقس 😂) یهو اهنگ ملایم و رمانتیکی پخش شد به اطرافم نگاه کردم الکس نبود به خشکی شانس همینو کم داشتیم . یک دفعه دیدم ادرین اومد جلوم زانو زد و در جعبه کوچکی را باز کرد و حلقه ای رو نشونم داد معلوم بود خیلی گرونه و از الماس درست شده ( از ادری کمتر ازین انتظار نمیرفت 😉 ) یهو لامپا خاموش شد سالن خیلی رمانتیک و کمی نورانی شد که ادرین گفت : ...

( بزار اذیتتون کنم )

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بانو مرینت دوپن چنگ به من افتخار زندگی میدهید ؟ تا با چهریتان از خواب بیدار شوم بوی عطرتونو حس کنم و...خیلی ناگهانی بود خشکم زد بود ولی بعد کمی فکر با گونه ها قرمز گفتم : نه ( اذیتتون کردم گفت اره 😂) چشمای ادرین برق زد و گفت : ممنونم بانوی گونه قرمزی من . ❤ همو بوسیدیم و بغل کردیم .. اهنگ شاد شد و لوکا کاگامی و الکس وارد شدن خلاصه همه شادی کردیم رقصیدیمو ... و همگی برگشتیم به پاریس. پایان 

به قول سولماز هر شروعی یک پایانی داره خیلی دوستتون دارم بچه ها خداحافظی با رمان خیلی برام سخته و ازتون یک چیز میخوام و اونم اینکه چند خط با رمان خداحافظی کنین مرسییییی و خیلی خیلی عاشقتونم عشقولیا 💋💖