مرینت پولدار و آدرین بدبخت
پارت هفتم
مرینت:زود باش مردم از نگرانی بگو چی شده؟
لوکا:چیزی نشده!
مرینت:😡چیزی نشده پس چرا گفتی چیزی شده.؟!
لوکا: فقط خواستم شوخی کنم همین😂😂.
مرینت:آها،ممنون که خندوندی اما عصبانیم بخاطر کاری که کردی میکشمتتتتتتتت لوکااااااااااا.(😂)
لوکا: غلط کردم بابا ول کن مرینت.
مرینت:ولت نمیکنم تا نکشمت آروم نمیگیرممممم یاححححححححح.
بالاخره کشتمش و الان صورتش سیاه و کبوده؛یه ساعت فقط داشتم بهش میخندیدم.
لوکا:خیلی بدجنسی مرینت منو کشتی بعدم داری میخندی؟
مرینت:چرا نخندم؟صورتت عین زغال شده😂😂.
لوکا:دارم برات مرینتتتتتت یاححححححححححح.
مرینت:خب بیا دیگه چقد کندی؟
لوکا:به من میگی کند؟
مرینت:مگه کس دیگه ای اینجا هست؟
#مرینت
اون میومد به من میزد اما من جاخالی میدادم و اون زخمی شد و بالاخره هر دو خسته شدیم.داشتیم استراحت میکردیم که لوکا یه ضربه ی محکم بهم زد.
لوکا:اینم از این تقاص کارتو پس دادم.
مرینت:آفرین لوکا غافلگیر شدم.راستی لوکا واسه چی اومدی قصر کاری داشتی؟
لوکا:راستش خواستم اینو بهت بدم مرینت.تولدت مبارک.
مرینت: واقعا؟ تو از کجا میدونستی تولدمه وقتی بهت خبر ندادم؟بعدم واقعا اینو واسه من خریدی؟
لوکا: بله.
سریع کادو رو گرفتم و گفتم:ممنون (نخواستم منحرفی شه دوستان).
لوکا:حالا بازش میکنی مرینت؟
مرینت:نه،به تو چه؟! مگه به من ندادیش؟پس خودم میدونم کی بازش کنم.
لوکا:دوست دارم وقتی کادو رو میبینی ببینم چیکار میکنی؟
مرینت:دیگه داری زیاده روی میکنی لوکا!
و لوکا پرید دنبالم و بالاخره بعد از اینکه خسته شدم بازش کردم و دیدم که توش یه چیز نوشته بود دوست دارم مرینت امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشی.بعد هم دوست دارم که همیشه با هم باشیم.خیلی خوشحال شدم.میدونید چرا؟بخاطر اینکه یه عطر خوشبو از آمریکا برام اورده.اونجا چیزاش یکمی گرونتر از اینجاست.
من:ممنونم لوکا!خیلی خوبه واقعا خوشحال شدم.
لوکا: خوشحالم.
بعد گفتم:اوه دیر شده و من الان بهتره برم.
لوکا:باشه،مشکلی نیس،خودم میبرمت.
من:باشه،ممنون.
و برگشتم خونه.صبح که شد مادربزرگ با نگرانی گفت:وای،وای خاک بر سرمون شد اورانوسسسسس.
من:چیشده مادربزرگ؟
مادربزرگ:خالت قلبش آروم میزنه باید ببریمش بیمارستان.
من که خشکم زده بود تو دلم گفتم:همین دیروز خاله اورانوس خوب بود چرا اینجوری شد یه هو!
و......
ادامه ی داستان بعد لایک و کامنت بالای پانزده تا خوشحالم خوشتون اومده از داستان.