مبادله ی عشق پارت 5(طولانی)

🌊Mer🌊 🌊Mer🌊 🌊Mer🌊 · 1402/03/30 17:28 · خواندن 3 دقیقه

سلام بچه ها، ببخشید من این چند روز خیلی سرم شلوغ بود، به جاش این پارتو طولانی دادم

پارت 5 مبادله ی عشق

مکالمه ی آدرین و نینو: 

آدرین:سلام نینو خوبی؟ 

نینو: سلام داداش، والا نه چطوری باید خوب باشم امروز روز عروسیم با کسیه که دوسش ندارم😔😔

آدرین: عههه، مگه نمیدونی؟ 

نینو: چی رو؟ 

آدرین: مگه نمیدونی عروسی امروز کنسله؟ 

نینو: شوخی میکنی دیگه؟ 

آدرین: نکنه دوس داری باهاش ازدواج کنی؟! 

نینو: نه،ولی کی عروسی رو کنسل کرده؟ 

آدرین: مرینت

نینو: وایییییی. آدرین خیلی ممنون که گفتیی😃😃😃😃😃

آدرین: خواهش میکنم

آدرین و نینو گوشی را قطع میکنند😂

نینو داره بندری میرقصه و حواسش نیست که آلیا دارد از او فیلم میگیرد تا در وبلاگ بگذارد😂(خب بچه ها فهمیدین چی شد؟ آدرین به مرینت زنگ زد و گفت نینو کنسل کرده و بعد به نینو زنگ زد و گفت مرینت کنسل کرده) 

خب حالا میریم به ساعت 🕟: 

آدرین: رفتم آماده شم تا آدما رو بگیرم

لباس آدرین: یه لباس سفید بدون دکمه (هودی نیست) با نوشته های رنگی و یه رویه ی چرم سیاه با شلوار چرم سیاه(لباس طرح کردم😂) 

خب بریم ساعت🕔: آدرین: دم برج وایساده بودم که دیدم یه دونه ازین ماشین 6 دره ها داره به سمتم میاد، فهمیدم جکه

جک: سلام آدری جوننن، اومدم آدما رو بدم

آدرین: مرسی فقط اینا ازون لال ها که نیستن؟(منطورش مثل بادیگاردشه) 

جک: نه بابا از اونا نیستن

آدرین:خب پس چرا رو نمیکنی؟ 

جک داد زد: بچه ها بیاین بیرون

و 20 تا غول بیابونی از ماشین 6 در بیرون آمدند😂

آدرین: خب دیگه، دستت درد نکنه، من باید برم خدافظ

جک: خواهش میکنم، خدافظ

آدرین با دستش به غول بیابونی ها اشاره کرد که دنبالش برن

آدرین: خب بیاین ازین طرف برین تو ماشین

و آنها را سوار میکند

خب بریم ساعت 🕕که قرار مرینت و آدرینه

لباس مرینت: یه پیرهن سفید که بند نداره و روی سینه اش نگین کاری شده و دامنش به حالت طبقه طبقه به پایین اومده و هر طبقه یکی از رنگ های صورتی رو داره منطورم اینه که مثلا طبقه ی بالا سرخابیه و طبقه ی پایین صورتی و طبقه ی پایین تر صورتی کمرنگ(خدایی چه چیزی طرح کردم، من خودم میخوام بزرگ شدم طراح لباس بشم) و اینم یادم رفت بگم از اونجایی که دامن شروع میشه تا اونجایی که تموم میشه تور نازک زدن و کفشش هم یه کفش صورتی پشم داره

(مرینت میخواد بره عروسی با این لباسش😂) 

از زبان مرینت: خب اینم از این، یا خدا ساعت شیشه کههه🥴و میدود و از خانه خارج میشود، مری: ای وای حالا با ماشین کدوم خر... ببخشید کدوم انسان باشعوری برم؟ آها آدری گفت میاد دنبالم(چه زود دختر خاله شد😂) 

5 دقیقه بعد: ای بابا این چرا نیومد

10دقیقه بعد: اوووووففففف چقدر هوا گرمه🥵اینم که نیومد. 

اینجا مری ما خسته میشه و تصمیم میگیره بره تو خونه ولی تا برمیگرده دستمال سفیدی میاد رو دهنش،

این بود نقشه ی آدری 😈😈😈😈😈

مرینت: تصمیم گرفتم برم خونه اومدم برگردم که دیدم یه دستمال اومد رو دهنم😱😨😰فهمیدم چیه به خاطر همین نفس نکشیدم😣🤐 ولی یهو یکی زد تو پهلوم. نفس کم اوردم مجبور شدم نفس بکشم، بعدش چشمام سیاهی رفت و دیگه نفهمیدم چی شد. فقط لحظه ی آخر شنیدم یکی میگفت «آفرین کارتو خوب انجام دادی، بندازینش تو ماشین» 

صداش خیلی برام آشنا بود اما نفهمیدم کی بود(از بس خنگی *_*) 

از زبان آدرین: هاهاهاهاهاهاها 😈نقشم عملی شد، ماری رو گرفتم تو بغلم، سفت فشارش دادم، خیلی منتظر این صحنه بودم. بعد گذاشتمش تو ماشین و رفتم به مخفی گاهم

 

 

 

 

 

بچه ها بقیش مال پارت بعد که خیلی صحنه داره (صحنه های جنایی نه صحنه های منحرف پسند😂) لایک و کامنت یادتون نره امیدوارم خوشتون اومده باشه 4993 کاراکتر