حسی به نام عشق
پارت ۵
ادامه ی مطلب
آدری
لوک و نین راهنماییم کردن ولی بین خودمون بمونه بنظرم راهنمایی نین بهتر بود
چند ماه بعد
نینو
نشسته بودم کنار آلیا بهش گفتم
_عشقم کی لباس برای عروسی بخریم
+امروز یا... فردا خوبه؟
_امروز بریم؟
+هرچی زودتر بهتر
رفتیم لباس عروس و کت و شلوار خریدیم و رفتیم خونه و دعوتنامه ها رو پخش کردیم (۲هفته قبل از عروسی)باورم نمیشد که ۱۴ روز دیگه با آلی جون ازدواج کنیم
۲ روز بعد
مری
دعوتنامه به دستم رسید همون روز رفتم بهترین لباس برای عروسی رو خریدم ناسلامتی من خوشتیپ ترین دختر پاریس هستم
آدری
دعوتنامه به دستم رسید همون روز رفتم بهترین کت و شلوار رو خریدم ناسلامتی من خوشتیپ ترین پسر پاریس هستم
از زبان نویسنده ی خوشملتون
و اینگونه شد که همه رفتند و لباس های زیبایی خريدند و کیف کردند و...
۱۲ روز بعد
اذیت اذیت
بیا پایین
پایین تر
روز عروسیییییی
آدری
بالاخره روز عروسی شد من و لوک و نین و ایوان و مکس و ... رفتیم پیش آرایشگری که رفیق هممون بود و اسمش جُردَن بود رفتیم سلام کردیم هممون موهامون رو یک مدل زدیم مثل نین بعد رفتیم تو عمارت ما و لباساشون رو پوشیدیم و کمی باهم حرف زدیم شب شد و یک ساعت و نیم بیشتر به عروسی نمونده بود که آقا نینو یک خبر بد داد و گفت :...
عه تمومید
خب خب با لایک و کامنت هاتون بترکونید