رمان شروعی جدید در زندگی
سلام بابت تا خیر عرض خواهم
پارت ۱۰
ادرین: من خودم میرسونمت
مرینت: اخه چرا خودم مگه چلاغم میرم
ادرین: باهات کار دارم
مرینت: چیکار ادرین؟
الیا: ممن در جریانم مرینت مبارکه ااا از دهنم در رفت ببخشید ادرین
مرینت: منظورت چیه؟ 🤔
ادرین: بری خونه میفهمی سوپرایزه
مرینت: بباش
بعد از صبحونه حاضر شدم و بدون اینکه به ادرین بگم رفتم داخل حیاط و داشتم نزدیک خروجی
میشدم و پشت سرم سایه ای دیدم وقتی برگشتم ادرین بود
ادرین: خوشگله کجا
به چوخ رفتم
مرینت: اا ا ا هیچ جا دارم میرم خونه بعد برم دانشگاه که پروژه ام رو تحویل بدم
ادرین: میرسونمت
مرینت: ممنون خودم میرم
ادرین: خودم جای خونتون کار دارم
مرینت: باش بروحاضر شو من منتظرم بیای
ادرین: یه وقت نری هااااا😉
مرینت: باش حواسم هس😊 برو حاضر شو که دیرم شده
بابت تاخیر ببخشید
پایان پارت ۱۰