جنگ عشق فصل دوم
پارت۳
سلام بچه ها و سلام خانم من لوکا هستم و امیدوارم موفق باشید
خب لوکا برو یه جا بشین ام برو میز آخر
+خانم من چشمم ضعیفه میشه جلو بشینم (ای تف تو روت)
بله آدرین بلند شو برو ته
پیش مرینت بشین
آدرین.میخواستم همون موقع بلند شم آنقدر بزنمش تا بمیره این برنامه ریزی کرده بود (نه پس الکی یهو اومد)
لوکا.
سلام مرینت
+سلام.
_خوشحالم که پیش تو میشینم
+اوف چرا این اومد اینجا ام منم خوشحالم
مرینت.
بعد یه ساعت درس خوندن زنگ خورد یه دفعه
دیدم آدرین و لوکا همدیگه رو تو مدرسه میرنند.
آدرین بیشتر میزد(😐بیا برو جدا شون کن داری میگی کی بیشتر زد ای خدا),رفتم جلو گفتم بس کنید دیگه
خستم کردید لوکا داشت میرفت که آدرین گفت خودم میکشمت منتظر باش
لوکا هم ..............
هیچی دیگه رفتیم خونه زنگ زدم الیا ازش یه کمکی چیزی بگیرم یه ذره که باهاش صحبت کردم گفت باید نینو رو پیش لوکا بفرستیم تا باهاش حرف بزنه آروم شه باش
پس زنگ بزن نینو همچین رو بهش بگو و بگو بره پیش لوکا یکم باهاش حرف بزنه.
بوق بوق
+الو.
_سلام الیا
+سلام خوبی ...............................
_باش پس میرم پیش لوکا.
نینو
داشتم میرفتم به سمت جنگل و رسیدم نزدیک های کلبه
لوکا. داشتم نوشیدنی میخوردم که یک دفعه صدای تیراندازی اندازی اومد رفتم بیرون دیدم 😢😢 نینو رو زدن پیکر بی جون اون رو زمین بودم داشتم داد میزدم خداااااااااااا الان من چطور به خوانوادش بگم که دوباره صدای تیر اندازی اومد جنازه نینو رو بردم تو کلبه 😢😢
(شاید باورتون نشه حین نوشتن داشتم زار میزدم
..............................................................
تا پارت بعد لایک و کامنت یادتون نره نظر تون مهمه