عشق واقعی P5
مرینت #
کارت پرواز هارو گرفتیم جای من کنار بابا تام و امیلی بود اما مارتا گفت حوصله آدرین رو نداره و جاش رو با من عوض کرد چون جاش افتاده بود پیش آدرین رفتم و نشستم سر جای مارتا
آدرین ـ ییه سوال تو هم نیت رو دوست داری؟!؟(فضول)
مرینت ـ معلومه که آره اما جای همبازی و دوست بچگی ن چیز دیگه
آدرین ـ آها
مرینت #
داشتیم حرف میزدیم که یهو بلای آسمونی امد کلویی همکالاسیه منه اما من نمیدونستم از کجا آدرین رو میشناسه اما بعد فهمیدم دوست خانوادگی آدرین ایناست
کلویی ـ واااااااااای سلاااااااااااااام عشـــــــــقم دلم واست یه ذره شده بوووود
آدرین ـ کیویی هزار بار گفتم این کارارو نکن
کلویی ـ آخه خیلی وقت بود ندیده بودمت وای این دختر اسکول هم اینجاست مرینت شنیدم بابات زن بابا آورده سرتون
مرینت ـ میدونی اون زنه کیه؟!؟!؟!!
کلویی ـ ن از کجا باید بدونم مگه من مثل تو بیکارم که در باره رو زندگی این و اون تحقیق کنم
مرینت ـ اها پس بهتره اول به آدرینت تبریک بگی
کلویی ــ یعنی چی؟!؟!؟
آدرین ـ یعنی اون زن بابایی که میگی مامان منه
کلویی ـ حالا هرچی مرینت پشو من میخوام پیش عشقم بشینم
مرینت ـ من از جام تکون نمیخورم
خلبان ـ لطفا سر جای خود نشسته کمر بند های خود رو ببیندید
مرینت #
کلویی با عصبانیت رفت و سر جای خودش نشست آدرین هم گفتم این دیگه چرا داره با مامیاد
آدرین ـ چرا گفتی بهش آدرینت
مرینت ـ وای نه به چه چیزایی فکر میکنی مگه دوست دخترت نیست؟!
آدرین ـ معلومه که ن از کجا میشناسیش؟؟؟!
مرینت ـ ههمکلاسیمه همیشه با من لجه
آدرین ـ راستی چه مدرسه ای میری
مرینت ـ میدونی که مارتا یک سال از من بزرگ تره ما هم تو مدرسه کالج درس میخوانیم
آدرین ـ غیر دولتی هست؟
مرینت ـ آره
آدرین ـ آراد هم دوسال از من بزرگ تره فکر کنمم بابا تام به به مامانم گفته من و آراد هم هممونجا ثبت نام کنه آها راستی کلاس چندمی؟
مرینت ـ یازدهم
آدرین پس هم سنیم
مرینت ـ آره متولد چه ماهی هستی
آدرین ـ مارس تو چی؟
مرینت ـ آگست
آدرین ـ آها
مرینت #داشتم آهنگ گوش میدادم که یهو یچیز سنگین روی شونه هام احساس کردم دیدم سر آدرینه، آدرین روی شونم خوابیده بود منم سرم رو گذاشتم روی سرش و خوابم برد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.
اگر کامنتا یه 8برسه فردا دوتا پارت میدم