رمان شروعی جدید در زندگی

🍉 watermelon 🍉 🍉 watermelon 🍉 🍉 watermelon 🍉 · 1402/03/26 12:13 · خواندن 1 دقیقه

خب خب میدونم جون به لب شدید پارت ۷بزن ادامه مطلب 

شیطونه گفت که (خودتون بهتر میدونید) 

منم خب از خدام بودولی مرینت هم باید رازی بود

 

 

به خودم گفتم امشب نه ولی فردا شب باهاش ـــــــــــ میکنم

 

فردا........ م

 

با نینو رفتیم حلقه خریدیم و (میخواد بچه به مرینت پیشنهاد ازدواج بده) رفتیم خونشون مرینت هم مثل  یه لباس صورتی بلند پوشیده بود و وقتی از راه رسیدم بهم گفت:  کجا بودی عشقم(😳😳) منم وا رفتم و گفتم سوپرایز دداریممم ــــ

الیا گفت: برای من 

 

نینو: با چشمک اره اره بعد به مرینت اشاره کرد 

 

ادرین جلوی مرینت زانو زد و گفت......