جنگ عشق فصل دوم
پارت ۱
رفتم دیدم که لوکا تیر هوایی زده بود اسلحه رو
رو سر آدرین گذاشته بود سریع رفتم جلو.
گفتم چرا این کار رو میکنی گفت من آدم کش نیستم.
ولی این میخواست منو بکشه مرینت اگر تو بگی ولش کنم.
ولش کن.
ولش کرد او سریع رفت وقتی داشت میرفت آدرین گفت :
لوکا از امروز جنگ عشق شروع میشه خودتو آماده کن
لوکا یه پوزخندی زد و رفت
من رفتم آدرین رو بلند کردم و سوار ماشین شدیم
آدرین تو راه بهم گفت:من رو دوست داری یا لوکا.
وای این چه سوالی بود من بین دو راهی موندم بهتره بگم تو تا یه ذره آروم بشه
گفتم :این چه سوالی یه میکنی معلومه تو حلقه رو مثل این که یادت رفته قبول کردم
گفت: خیالم راحت شد
از امروز هر کاری میکنم تا بکشمش!
لوکا.
خیلی پام درد میکرد و واقعا خسته بودم به هر سختی
خودم رو رسوندم به جنگل دیدم دو نفر تو کلبه نشستند.
کلت هم رو در آوردم و تیر اندازی کردم با وجود درد پام ولی خسته نشدم دو نفر سوم در رفتن همش تو فکر مرینت بودم که یک دفعه دیدم دور تا دور کلبه رو آدم محاصره کرده هیچ راه فراری نداشتم زنگ زدم به .
بچه ها ببخشید یکم دیر شد تا پارت بعد لایک و کامنت یادتون نره نظر تون برای من مهمه