عشق واقعی P2
آدرین#
وای یعنی دختری که ازش خوشم میاد الان خواهرمه از قیافه های اونا معلوم بود خیلی متعجبن انگار نمیدونستن مامانم دوتا پسر داره (خب نمیدونستن اسکول)
مرینت#
وای یعنی باید دوتا دراز رو توی قصر تا ابد تحمل کنیم همون لحظه مارتا سر توی گوشم کرد و گفت
مارتا ـ من مادر اینارو به ازاشون میشونم (مارتا بوکسور هست)
بعد هم اومدن و دستاشون رو دراز کردن که دست بدم مارتا هم کل لطفی نکرد و گفتی
مارتا ـ بابا ما باید این دوتا رو تا ابد تحمل کنید یا اینا میرن یا اصلا کی بخ اینا اجازه داده با ما دست بدن
بابا تام ـ دخترم این چه حرفیه شما ها دیگه
ساکت
داداش آدرین ـ من آراد هستم از آشنایی باهاتون خوشبختم
بعد هم دست من و مارتا رو بوسید پشت سرش هم آدرین همین کارو کرد
آدرین#
وقتی دست مرینت رو بوسیدم حس خیلی خوبی داشتم و دلم میخواست تا ابد این حس رو داشته باشم ساعت نزدیکای 3صبح بود مهمونا رفته بودم ما هم وسایلمون رو جمع کرده بودیم بریم خونه بابا تام (چه زود صمیمی شد)
وقتی رسیدیم بابا تام اتاق من و آراد رو نشونمون داد اتاقامون طبقه3بود خونشون خیلی بزرگ بود چوبلکس بود
اون شب خیلی به مرینت فکر کردم و با خودم میگفتم یعنی الان کجای این خونه هست ساعت های 5صبح بود رفتم توی آشپز خونه یچیزی بخورم خیلی گرسنه بودم وقتی وارد آشپز خونه شدم دیدم یه دختر ایرپاد توی گوشش هست و داره آهنگ گوش میده و پشتش به در هست رفتم نزدیک دیدم مرینته خیلی تاریک بود میدونستم منو ببینه میترسه آروم جلوی دهنش رو گرفتم
مرینت#
داشتم تو آشپزخونه آهنگ گوش میداد و کیک میخوردم که یهو یکی جلوی دهنم رو گرفت خیلی ترسیده بودم همه جا تاریک بود هیچی نمیدیدم بهم گفت دستم رو بر میدارم اما سر و صدا نکن منم گفتم باشه وقتی برداشت
مرینت ـ تو و کی هستی هر چی پول بخوای بهم میدم منو ول کن بابام با دوتا داداشام خونه ان ولم کن
یهو لامپ رو روشت کرد دیدیم آدرینه
آدرین ـ منم بابا نترس میدونیتم ببینیم سر و صدا میکنی این کار رو کردن نکه صدای منو نمیشناسی
مرینت ـ مگه دیوونه ای آخه مرد از تر داشتم سکته میکردم بعدشم از کجا صدای توری بابد بشناسم
آدرین ـ واقعا قبول کردی خواهر برادریم؟
مرینت ـ ن هرگز اینی هم که گفتم میخواستم بترسه بره
آدرین ـ یعنی من و داداشم داداشتون نیستیم
مرینت ـ ن هیچ وقت نیستین و نخواهین شد اینم بدون ن من ن آجیم به این ازدواج ناراضی بودیم
بعد هم رفتم سمت اتاقم
آدرین# یواستی رفتم ببینم اتاقش کدومه دیدم دقیقا رو به روی اتاق منه خیلی خوشحال شدن
یعد هم به سمت اتاقم رفتم
کامنتا زیاد باشه فردا دوتا پارت میدم