رمان شروعی جدید در زندگی
سلام سلام پارت ۳
از زبون ادرین ✓
که یهو اب البالوم ریخت رو لباس مرینت (از دستی ریخته که لباسه رو بهش بده🤪)
بردم لباسرو بهش دادم خییلی خوشگل شده بود...
از زبون مرینت✓
داشتم با ادرین حرف میزدم که یهو اب البالوش ریخت رو لباسم بهم یه لباس خیلیییی خوشــگل بهم داد گفت که این و بپوش منم عاشق لباسه شده بودم و پوشیدم وقتی پوشیدم دیدم به ارایشم نمیاد سریع ارایشم و عوض کردمو خییلی ناز شده بودم از اتاق که اومدم بیرون همه بهم نگاه میکردم با خجالت سریع رفتم پیش الیا
الیا: دختر از منم ناز تر شدی این لباسو کی بهت داده خییلی نازه
من: لباسمو ادرین بهم داد روی لباس قبلیم اب البالو ریخت اینو بهم داد
الیا: اوههههههه
داشتیم بحت میکردیم که یکی از پشت سر بهم گفت........
بیا
پایین تر
درسته ادرین بود بهم گفت پرنسس بهم افتخار رقص میدید
مرینت گفت........
پایان پارت ۳ ببخشید
لایک و کامت یادتون نشه هااا🙃