?Who is the king

R.m R.m R.m · 1402/03/24 20:10 · خواندن 1 دقیقه

P38

P38
مرینت 
برگشتم خونه لباسامو عوض کردم رفتم پایین 
مامان : چه عجب راه خونه رو پیدا کردی 
بابا : دیشب کجا بودی ؟
من : میخوام باهاتون حرف بزنم 
بابا : در چه موردی 
من : خب .... طولش نمیدم من یه نفرو دوس دارم 
هر دوشون خشکشون زد 
حلقمو بهشون نشون دادم و گفتم : بهم پیشنهاد ازدواج داده و قبول کردم و یه هفته دیگه ازدواج میکنیم! 
مامان : الان سکته میکنم 
بابا : تو داری چی میگی 
من : اگرم باهام مخالفت کنید فرار میکنم 
مامان : بچه پرو 
بابا : پس راهی نداریم حالا کی هس ؟
من : اتسوشی !
بابا : اون کیه 
من : رئیس... یعنی فامیل رئیسم همونجایی ک کار میکنم 
مامان : تو با احازه کی این کارو کردی باید بیاد خاستگاریت بشناسیمش بعد 
بابا : اره بگو امشب بیاد 
من : باشه بزارید باهاش حرف بزنم 
مامان : زنگ بزن 
من : گوشی نداره 
بابا : یه چیزی بگو باورمون شه 
من : خوب باشع داره ولی اصلا جواب نمیده 
مامان : زنگ بزن 
اگار چاره ای نداشتم 
شمارشو گرفتم و بهش زنگ زدم از شانص بد من سری جواب داد 
اتسوشی : بله مرینت
من : سلام خب ... من با مامان و بابام حرف زدم بهشون گفتم که تو فامیل دختری هستی ک تو خونش کار میکنم و بهشم پینهاد ازدواج دادی 
اتسوشی : هان
بابا گوشی رو ازم گرفت و گفت : سلام من پدر مرینتم 
اتسوشی : سلام خوشبختم 
بابا : خودتون واسه خودتون تصمیم گرفتید اینطوری نمیشه باید بیای باهم اشنا بشیم 
اتسوشی : من امشب میتونم بیام
بابا : باشه امشب با خانوادت بیا خونه ما تا باهات اشنا بشیم 
اتسوشی : باشه حتما
گوشی رو بهم پس داد من : امشب میبینمت بای 
گوشی رو قطع کردم