من جدید

A.R A.R A.R · 1402/03/23 21:03 · خواندن 1 دقیقه

پارت4

ایدا

دیروز یک بچه را از دنیای ادم ها به جزایر اهریمنان(دنیای اهریمن ها) اوردم.نمیدونم کار درستی کردم یا نه اما یک حسی داشتم که این بچه یک مشکلی داره و اگر نه اینقدر برای امدن تقلا نمیکرد از حرفایی که میزد معلوم بود با مردم اونجا فرق داره و مردم با او مثل ادم های عادی برخورد نمیکنند؛مثل من و کینگ.مرینت هنوز خوابه منم برم خون سیبم رو بخورم(ترکیبی از شراب و اب سیب)تا سر حال بیام.امیدوارم باز حرفی از جادوگری نزنه

مرینت

خب وقت جادوگر شدن است!!

ایدا:وای خداااا

مرینت:خب امروز قراره بهم چی یاد بدی؟میشه برام یک لباس جادوگری بدی؟

ایدا:اولا الان حوصله ندارم و اول تو باید بهم کمک کنی؛دوما نه

مرینت:یعنی اگه من کمکت کنم بهم جادو یاد میدی

ایدا:به این صورت بچه گانت که نه نمیشه گفت ولی باید ببینم چیکار میتونی بکنی

مرینت:ایولاااا

کینگ:ما مثلا اینجا خوابیم ها!!!

مرینت:اوخییی کوچولوی من خواب بوده؟ بیا اینجا ببینم

کینگ:ولم کن دیگه.تو از صد تا عذاب هم بدتری

ایدا:دوتا ادم مخالف افتادن به هم.خب همه حواسا جمع(مرینت و کینگ و جغدی به او نگاه میکنند)امروز من و مرینت قراره وسایل جدیدی را بفروشیم ولی چون مرینت درباره وسایل انسانی اطلاعات زیادی داره او فروشنده است البته تقریبا چون صحاب مغازه منم.کینگ تو از بالای دکان حواست باشه پلیسا ما را نبینن و جغدی تو حواست به خونه باشه.

مرینت و کینگ و جغدی:چشم

مرینت:برو که رفتیم برای اولین روز در جزایر اهریمنان.جزیره خودتو اماده کن که مرینت ادم قراره بیاد

ایدا:بچه حالا اینقدر جو نده و وسایل را جمع کن

مرینت:باشه.