❤عشق بی انتها ❤P2

𝒜ℳℐℛ𝒳𝒯𝒪𝒪 𝒜ℳℐℛ𝒳𝒯𝒪𝒪 𝒜ℳℐℛ𝒳𝒯𝒪𝒪 · 1402/03/23 12:26 · خواندن 2 دقیقه

سلام بروبچ چه خبر؟ امروز اومدم با پارت 2 و خیلی هم خوشحالم چون شما رو دارم. و اینم بگم که این داستان برعکس اون یکی خیلی  جنگی و تخیلی نیست و یه داستان کاملا رمانتیک و بعضی جاهاش خنده داره. و با ما باشید و بریم سراغ داستان: 

FINISH PART 2❤🥺❤

من«مرینت»: 

من: 

مارگارت کجایی؟ 

مارگارت: 

اینجام مری. 

من: 

بیا اینجا. 

مارگارت: 

 نه تو بیا. 

رفتم تو اتاقم و لباسام رو عوض کردم و رفتم پیش مارگارت

من: 

خوبی؟ 

مارگارت: 

اهــ. اره. 

من: 

مارگارت چی شده؟ 

مارگارت: 

لوکا با خواهرش میخواد بره. 

من: 

چیــی؟ 

مارگارت: 

اره میخوان برن کره. 

من: 

بزار با جولیکا حرف بزنم و بعد....... 

گوشیم زنگ خورد. 

الیا بود. 

الیا: 

هی مرینت کجایی؟ 

من: 

تو خونه. 

الیا: 

مگه نمیای؟ 

من: 

کجا؟ 

الیا: 

خنگه مگه قرار نبود با خواهرت بیای مدرسه بریم سمت ترمینال تا بریم. 

من: 

وای یادم رفته بود، کی راه میفتید؟ 

الیا: 

نیم ساعت دیگه. 

من: 

باش من یه ربع دیگه مدرسه ام. 

الیا: 

میبینمت. 

من:

فقط یه سوال ادرین هم هست؟ 

الیا:

 ادرین یه ساعته وایساده. 

من: 

باشه الان میام فقط لوکا چی؟ 

الیا: 

اره با جولیکا برا چی؟ 

من: 

میام بت میگم فعلا. 

الیا: 

فعلا. 

........ ادرین......  

من: 

فلیکس چرا مرینت نمیاد؟ 

فلیکس: 

شاید نمیخواد بیاد. 

من: 

ولی من بخاطر اون اومدم. 

......... مرینت......... 

من: 

مارگارت بریم؟ 

مارگارت: 

بریم فقط لوکا هست؟ 

من: 

اره هست بریم که دیر شد. 

مارگارت: 

اخ جونــــ. بریم. 

....... داخل مدرسه.......

من: 

الیا چطوری؟ 

الیا: 

هیچی میخوایم بریم دیگه کم کم. 

من: 

باشه بریم که یهو........ 

پایان پارت 2❤🥺❤

خب بروبچ میخواید ادیت مرینت رو بزارم: 

1 اره

2 نه

نظرات در کامنت ما 

باییییی❤❤