مرینت پولدار و آدرین بدبخت

ALMAS🌜✨ ALMAS🌜✨ ALMAS🌜✨ · 1402/03/22 19:36 · خواندن 1 دقیقه

پارت اول

سلام عشقولیا!حالتون خوبه؟از این طرفا؟

ایندفعه با یه داستان با ژانر خنده دار و عاشقانه اومدم پیشتون باهم جمع شیم و داستان بگیم.

ایندفعه باید بگم قضیه ی مرینت و آدرین فرق داره و هیچ کوامی ندارن.

برید ادامه ی داستان:

مرینت:سلام من مرینت آگرست هستم.من در کشور فرانسه و در پایتخت اون پاریس زندگی میکنم.من طراح مد معروف پاریس هستم.در زمان تحصیلم به لندن انگلستان رفتم و اونجا در دانشگاه معروفش درس خوندم.راستی باید بگم که مادرم به همراه پدر بزرگم رو از دست دادم و همراه مادربزرگ و پدرم زندگی میکنم.ما توی قصر زندگی میکنیم و از خدمتکارای خونمون بدم میاد.چون خیلی بابام ازشون تعریف میکنه،اینا هم از خود راضین.خودم‌ که یه اتاق دارم مثل حال خونست.یه تخت عین تو کارتونا دارم و یه کمد در از لباس 👗 و کفش👠و لوازم آرایشی 💅💋.من خیلی خواستگار دارم و سنم ۲۵سال هست.

خدمتکار:مرینت تشیف بیار پایین شام حاضره

مرینت:خدمتکار بی ادب،تو چطور به من میگی مرینت.

خدمتکار: ببخشید مرینت خانم ولی باباتون گفته به من گفت که به شما بگم مرینت بیا شام بخور.

مرینت: آخه اسکول بابام گفته تو بیای بگی مرینت بیاد شام بخوره؛نگفت به من بگی مرینت بیا شام بخور.

خدمتکار کوبید تو سرش🤦و گفت:بله شما درست میگید.من خیلی اسکولم.

مرینت:باشه حالا برو منم میام.

ادامه ی داستان بعد لایک و کامنت بالا.....

مطمئن هستم خوشتون میاد من که خودم روده بر شدم از خنده...😂🤣🌹💖