زندگی درهم

AmIr AmIr AmIr · 1402/03/18 00:09 · خواندن 1 دقیقه

سلام من آویسام دوست پانیا ( سخت اگر چه روشن) من نوسنده ی جدید هستم

_سانایی

+میا

×جک

پارت اول داستانمو مینویسم اگر خوشتون اومد تو کامنتا بهم بگین ادامه شو بنویسم

 

توی جنگل راه میرفتم که یک دفعه به یک دختری خوردم 

_اوه چته چرا حواست نیست دست و پا چلفتی

+واقعا ببخشید خیلی خیلی معذرت میخوام 

_ خواهش میکنم فقط خواستم بهت بگم از این به بعد بیش به دور و ورت توجه کنی

+اوهوم باشه 

دختره ی دیونه باید ازش عذر خواهی هم بکنم

_چیزی گفتی ؟

+هیچی بابا،خداحافظ

راستی من فقط یک دوست دارم که اونم اسمش جک هست یعنی بهتره بگم بچه ی دوست مامانم ، مامانم میگه تو باید با جک دوست باشی چون اون باهوشه خیلی منظمه و با ادبه 

من اصلا از جک خوشم نمیاد چون فقط بلده شیرین زبونی کنه مثلا یک روز  که اومد خونمون و به مامانم میگفت:سلام امیدوارم که در تمامه لحظات زندگی زیبایتان پیروز و خوشبخت باشید . واقعا مسخرس 

امروز که تو جنگل بودم با اون دختر روبه رو شدم و ازش خوشم اومد دختر خوبی بود

مادرمیا : میا شام آمادست دست از خاطره سازی بردار ........‌پایان

اگه خوشتون اومد بهم بگین لایک و کامنت فراموش نشه 😍🤩🥰💜