الکس و آلیس رایدر
پارت هفتم
سلام اومدم با یه پارت دیگه اما این دفعه طولانی تر خب برو ادامه تا وقتت هدر نرفته:
#الکس
در رو خواستیم باز کنیم که آلیس دستمون رو گرفت و گفت
آلیس:در رو باز نکنید من میرم بالا ببینم چه خبره؟
من:نه آلیس شاید مهمونی باشه
آلیس:نه مهمون نیست یه مشت دشمنن که اومدن دنبالمون
جک:چی داری میگی آلیس؟
آلیس:خواهش میکنم یه بار به حرفم گوش بدید
که یه هو جک بدون اینکه چیزی بگه در رو باز کرد..
ناشناس:ببخشید خانم ما پلیسیم میخوایم پاسپورت و مدارکتون رو ببینیم.
جک:بله،بفرمایید.
یکی دیگه زنگ زد....
ناشناس:ما از اداره ی محافظت از بچه های بی سرپرست هستیم میتونیم بیایم تو؟
من: بفرمایید.
ناشناس:خانم شما پاسپورتتون تاریخش گذشته و باید از این کشور برید بیرون...
جک:یعنی چی؟تاریخش نگذشته چی دارید میگید؟
ناشناس:آقای الکس و خانم آلیس رایدر شما به دلیل بی سرپرستی باید همراه ما بیاید میشه اینجا رو امضا کنید؟
الکس:چی شده؟یعنی چی جک هستش چرا ما باید بیایم؟
آلیس:صبر کنید خواهش میکنم،صبر کنید.
آلیس رفت پیش تلفن و گفت:آقای بلانت بگید این عوضیا برن.
اما هیچ جوابی نشنید....
آلیس:میدونم داری صدامو می شنوی بگو این آشغالا برن زود باش بگو اگه بهم وقت میدادی قبول میکردم اما حالا که اینکار رو کردی باشه قبول میکنم.
زنگ گشی اون ناشناس ها زنگ خورد که گفت برید
رفتن و من و جک رفتیم پیش آلیس و..
من:آلیس اینا چه غلطی میکردن اینجا؟
جک:داشتی با کی صحبت میکردی؟
آلیس: متاسفم ولی توضیح ندارم بدم الکس باید باهام بیای
من:کجا باهات بیام تا جوابمو ندادی هیچ جا باهات نمیام.
آلیس با عصبانیت گفت:منم نمیدونم اینا چیکار میکردن اینجا الکس خواهش میکنم باید باهام بیای یه مرد غریبه پشت دره!
من:چی؟
جک:در رو باز نمیکنیم
آلیس:خواهش میکنم خودتون دیدید جک خواستن تو رو از کشور بندازم بیرون.من و الکس هم خواستن ببرن اداره ی محافظت از بچه های بی سرپرست.خواهش میکنم یه بار به حرفم گوش بدید.
من:راست میگه جک.
و از در رفتیم بیرون و وارد ماشین آلن بلانت شدیم......
ادامه ی داستان بعد لایک و کامنت بالا..
با تشکر فراوان از شما