چتر بسته (p9)

Arezo Arezo Arezo · 1402/03/17 08:34 · خواندن 3 دقیقه

ببخشید پارت نذاشتم، سرم واقعا خیلی شلوغ هست. 

شرمنده 

Part9

+خب، آدرین اگه کار دیگه ای نداری من برم چون با آلیا قرار دارم. 

-نه... خیلی ممنون از کمک هات مرینت 

+خواهش میکنم 

مرینت :

از عمارت آگرست رفتم و به سمت پارک راه افتادم و توی پارک آلیا دیدم و نشستیم و کلی حرف زدیم که : 

+هی، ای کاش منم مثل تو بودم، 

امروز پسر داییم خونمون بود برای حرف زدن 

ولی اصلا درست نیست یا کسی ازدواج کنی که حتی کوچکترین علاقه ای هم بهش نداری 

دردناکه 

-آلیا، نباید اجازه بدی پدر و مادرت به زور تو و پسر داییت رو وارد رابطه کنن، این دیگه بچه بازی نیستش... بالاخره قراره با یکی... یک عمر زیر یک سقف زندگی کنی 

با کسی که دوسش داری ازدواج کن دختر 

+درسته، ولی بیشتر ترسم از نینو هست که اگه بفهمه 

ترکم می کنه 

-اون دوست داره 

و تو ام باید بهش بگی... چون هر چقدر بیشتر مخفی کنی... اعتمادش بهت کم میشه 

+ممنون... حالام من برم چون مامانم خیلی حساس شده 

-باشه

از هم خداحافظی کردیم و من هم به سمت خونه راه افتادم 

آدرین : 

حق ما مرینته... ولی خب همینجوری الکی باهاش سر چی قرار بزارم؟ 

بهتر نیس به نینو زنگ بزنم 

ولی اگه به آلیا بگه و آلیا به مرینت چی 

خب بهش میگم نگه 

به نینو زنگ و گفتم : 

-سلام خوبی رفیق 

+سلام مرسی پسر... چیزی شده 

-راستش چیزی شده.... ولی نمیدونم چجوری بگم بهت 

+راحت باش رفیق 

-فقط لطفا به هیچ کس نگو

+داش دق مرگم کردی.... خب باشه.... بگو 

-خب راستش.... من چند وقتی هستش که به مرینت علاقه مند شدم 

-وات؟... داش تو تازه 4 روزه که اومده و عاشق شدی؟ 

به نظرت یکم زود برای درک و تحلیل عشق نیست 

نه اینکه الان مناسبت نیستا نه.... از این لحاظ که.... یکم بیشتر راجبش فک کن.... عشق با یک نگاه فقط تو قصه هاس 

-منظورت عشق با نگاه اوله 

+آره همون.... ولی باید از اینکه عاشق هستی کاملا مطمعن شی 

چون ممکنه فقط یه مدت عاشق باشی.... و بعد از یکی دیگه خوشت بیاد 

-درسته 

+ببین یکم دربارش فک کن.... و یکشنبه تولد کلوییه و .... قراره رقص هم داشته باشه.... و مرینت میتونه همراهت باشه تو مهمونی 

ولی خوب دربارش فک کن 

-باشه خیلی ممنون رفیق 

+خواهش میکنم 

مرینت : 

رفتم خونه و لباس هامو عوض کردم رو تختم دراز کشیدم و خسته شده بودم از این همه قرار با آلیا 

دلم میخواست با بقیه دخترا یه جا گردش و یا یه مسافرتی چیزی 

یه آلیا پیام داد :

+سلام... خوبی.... از فصل چهار قسمت اول جزوت یه عکس میفرستی 

-سلام.... راستش امروز جزوم رو دادم به آدرین

+یعنی... چی، خب من چیکار کنم؟ 

-پیام بده.... ازش بگیر 

+باشه.... به آدرین دل میدی، قلب میگیری 

-خیر، جزوه میدم.... پسش میگیرم 

و بعد هم گوشیرو خاموش کردم و گرفتم خوابیدم 

(4روز بعد)

این داستان ادامه دارد....