سخت اگرچه روشن مقدمه

Pania Pania Pania · 1402/03/16 13:49 · خواندن 1 دقیقه

سلام بچه ها اومدمه با پارت مقدمه قبل رمان میخوام یک تشکر از همتون بکنم که همراهم هستین بابت تمامی کامنت ها و لایک ها ممنونم بریم سراغ رمان ...

صدای اهنگ توی گوشم پخش میشد خیلی تند و خفن بود ولی حال خوشی نداشتم همه تو باشگاه خوشحال بودن ولی من همه نبودم . زنگ دانشگاه خورد به درختی تکیه دادم و اروم اهنگی که مامان شبا برام میخوند و زمزمه کردم همان لحظه اشک در چشمانم جمع شد . دختری روی نیمکت نشسته بود و در دفترش نقاشی میکرد من هم غرق در افکارم سوار بر قایقی بودم که مرا به این ور و این ور میبرد .

- خانم دوپن چنگ ؟ + جانم ؟ ( به نظرتون اون خانمه یا اقائه