عشق خونیp5❤️

🥺🫀niyaa 🥺🫀niyaa 🥺🫀niyaa · 1402/03/16 03:09 · خواندن 4 دقیقه

سلام من امدم😔 برای تاخیر واقعا معذرت می خوام

و ممنونم که درک و حمایتم می کنید😢💔

واقعا خوش حالم که از هر پارت به خوبی حمایت می کنید💖خیلی دوستون دارم وقتتون رو نمی گیرم

بفرمایید ادامه :

فلش بک به بی هوش شدن مری........ 

....... ادرین...... 

لوکا داشت با اون سیس مسخره ی ظاهرا دختر کشش به طرف من میومد که با دختر وحشی ه( همون که سگش و خودش پاچه می گیرن😂/نویسنده:ببند بیشعور خودت پاچه میگیری/به تو چه/نویسنده :صحیح 🙄) برخورد کرد. البته من دیدم لوکا  کور خورد به دختره. دختره بی هوش شد و داشت میفتاد و لوکا مثل بستنی یخ زده بود😁منم نمی دونم چرا ولی حس مردونگی م گل کرد و سریع رفتم دختره رو گرفتم نیفته........ برعکس وقتی که دختره بیداره وحشی ه الان خیلی مظلومه و مثل فرشته ها خوابیده

 

...........لوکا............

اونقدری که ادرین دوست خودم بهم غر زدو فحش م داد دوست دختره الیا فحش م نداد🙄

این چه زندگی ه اخه بجای اینکه ادرین از من حمایت کنه فحشم میدهههههه(نویسنده:خب عزیزم تو کور بودی خوردی به مرینت اگه دختره به هوش نیاد چه خاکی میریزی تو سرت؟ من حق کامل رو به ادرین میدم😅/لوکا:کی از تو نظر خواست؟ /ادرین:هوی! مودب باش. چون حقیقت تلخ ه تو باید بپری به طرف که راست میگه؟ /نویسنده‌:بیخیال تموم ش کنین!). خیلی بد بود وقتی دختره بی هوش شد من شکه شده بودم و نمی تونستم تکون بخورم! اگه ادرین دختره رو نمی گرفت الن شاید سرش شکسته بود...... 

➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖

بازگشت به زمان حال........ 

.......... مرینت......... 

الیا از رو کمر من، منم از رو کمر زویی بلند شدم. 

زو(زویی😅) :مرینت این چه کاری ه؟ 

-الیا این چه کاری ه؟ 

الی:شما دوتا این چه کاری ه؟ بار اخرتون باشه بدون من هر کاری می کنید! 

زو:خب حالا

الی:مرینت 

-چیه؟ 

الی:اون ویترین مشکی ه که توش پر مدال و جایزس

-خب؟ 

الی:همرو تو بردی؟ 

-اره چطور؟ 

زو:کو چرامن ندیدم؟ 

الی:چون تو کوری! 

-خب دیگه اتاق منو تخلیه کنید میخام برم حموم! 

الی:باشه ولی وقتی اومدی بای مدال هاتو نشونمون بدی! 

-باشه برید، یکی تونم برید اشپزخونه ی چیز درست کنید بخوریم

بعد از یک حمام و لباس پوشیدن...... 

الی:خب معرفی کن

زو:ایول بابا همه ی مدال هاشم طلان! 

-خب این برای اسکیت رو یخ ه 🏆🥇⛸️

این برای جوان ترین پیشگو🏆🥇🔮

این برای بهترین دست فرمون 🏆🥇🏎️

بهترین موتور سوار🏆🥇🏍️

بهترین تیرانداز🏆🥇🎯

بهترین شمشیرباز🏆🥇🤺

ودر اخر مورد علاقه ی خودم

اولین فرمانده زن ارتش در جهان🏆🥇🌏

الی:برگامممم تو فرمانده ی ارتشی! 

زو:عرررررررر تو تو ارتش بودی؟ 

-اره دیگه بزرگش نکنید بیاید نهار بخوریم گشنمه🙄

بعد از خوردن نهار با دخترا فیلم دیدیم و برای شام از بیرون غذا سفارش دادیم.......

روز بعد

..................................... 

با زنگ گوشیم بیدار شدم کارای هر روزمو انجام دادمو ی دست لباس مشکی پوشیدم....... 

ماشینمو پارک کردم و وارد دانشگاه شدیم. مثل هرروز وسط حیاط دانشگاه با دخترا جلسه گرفتیم. داشتم با زویی حرف می زدم که یهو نور هلی کوپتر افتاد روم و کسی که داخل هلی کوپتر بود با بلند گو گفت :پیداش کردیم..... رو پشت بوم فرود می ایم و همزمان ماشین های مشکی با موتور های مشکی وارد حیاط دانشگاه شدن. دقیقا جلوی ما پارک کردن. ی نفر از اون موتور سوارا به سمتم اومد و گفت :خانم مرینت دوپن چنگ؟ 

-بله بفرمایید شما؟ هیچ کس حرف نمی زد و فقط به ما گوش میدادن برای همین صدا مون پخش می شد. 

ی نفر:ینی تو من نمی شناسی دوشیزه جهنمی؟ 

با گفتم این جمله یهو چیزی یادم اومد و بلند گفتم :مایک!!! 

مایک:چه عجب منو شناختی دوشیزه جهنمی! بعد کلاه کاسکت ش رو از روی سرش برداشت

-دوشیزه جهنمی عمته! 

مایک:بیشعور عمه من مادرته! 

-خب زبون نریز چرا اومدی؟ 

مایک:رئیس جمهور محترم المان از فرمانده خواستن برگرده و کار فوری باهاشون داره! 

-اما مایک من که تازه اومدم پاریس! 

مایک :این ی دستوره فرمانده

 

 

 

پایان ببخشيد کم بود ولی بجاش فردا هم میزارم

جفت ش بالای ده خدا بده برکت❤️

 

 

خدانگهدار خیلی دوست تون دارم💜