شیطانی که فرشته شد 6

Arman▬▬ι▬▬ Arman▬▬ι▬▬ Arman▬▬ι▬▬ · 1402/03/15 20:10 · خواندن 2 دقیقه

 سلام سلام دوباره اومدم به دیدار شما عزیزان برو ادمه 

 خندیدم  وو گفتم میدونم که شماره ام رو به کسی نمیدید 

 شماره ام رو بهش گفتم و اونم  ننوشت و ازم خداحافظی  

 

کرد از  ااونجا بیرون زدم   

 

وقتی که رسیدم خونه کیفمو یه گوشه انداختم و قیافه ی ساشا جلو چشمم نمایان شد 

وای چقدر جذاب بود با اون موهای زیتونی و چشمای خاکستریش  وایییییییییی خیلی جیگر بود 

 

از خودم خجالت کشیدم  که الان داشتم به یه مرد نگاه میکردم 

رفتم توی دستشویی اتاقم مسواک زدمو خوابیدم 

 . 

 توی خواب عمیق بودم که دوباره صدای باز شدن در اومد 

وایی یعنی دوباره همون مردا هستن همون سیاه پوشا که بعضی شبا میان توی اتاقم  ییادمه دفعه ی پیش که اومده بودن یه دوربین توی اتاقم وصل کرده بودن و من بعد چند روز پیداش کردم 

اروم چشممو باز کردم و نگاه کردم

 اوه لعنتی باز اونان چشممو بستم تا متوجه بیدار بودنم نشه زیر چشمی نگاش میکردم

 

  ببالش تیرو بر داشت و به سمتم هجوم اورد  تتا خواستم فرار کنم بالشت روی صورتم قرار گرفت با  تتمام وجود 

 هوا رو توی دماغم میکشیدم

 

 که بوی تلخ عطر مرده که با بوی سیگار مخلوط شده بود  ححالمو بهم  میزد ولی 

 

 نمیتونستم نفس نکشم چون میمردم

 که یهو صدای کوبیده شدن چیزی اومد و سنگینی اون مرد رو حس نکردم رو تخت نفس نفس میزدم وقتی بالشتو پس زدم هیچ کس نبود   تترسیدم و دویدم سمت اتاق مادرم   ااز شانس خوب من مامانم برای یکی از بیماران که داشت زایمان میکرد رفته بود بیمارستان 

 

 

 

 

 

 

 

بای دیگه