جنگ عشق
پارت ۳
یه نفر هولم داد افتادم تو چاه دست و پام فکر کنم شکسته بود خیلی ترسیده بودم یک دفعه گوشیم زنگ خورد
شمارش ناشناس بود جواب دادم
آدرین .سلام مرینت حالت خوبه
مرینت .سلام شما ؟
آدرین : ادرینم
مرینت: آدرین ترو خدااااا کمکم کن من نمیدونم کجام یه نفر هولم داد تو چاه ترو خدا بیا کمکم
آدرین: کجایییی.
مرینت : جنگل نمیدونم جنگل کجاعه
آدرین : نترس خودم میام کمکت
... مرینت .
ای دستم ای پام کمککککککک
یک دفعه دیدم یک مرد با مو های آبی و چشم آبی با اسلحه بالا سرمه
گفت: به کی زنگ زدییییییی
مرینت : به تو ربطی نداره چرا پرتم کردی تو چاه
متاسفانه تو مخفیگاه منو پیدا کردی و هرکس جای مخفیگاه منو بفهمه میکشمش صبر میکنم به اون کسی که زنگ زدی هم بیاد تا باهم
بکشمتون
من داشتم گریه میکردم .....
آدرین.
خب اول برم یه وسیله ای که بشه از خودم دفاع کنم بخرم بعد برم تو جنگل
مرینت.
تو چاه بودم که صدای تیر اندازی اومد اون پسر مو آبی
منو از چاه آورد بیرون و منو برد به کلبه اش
گفت اینا دنبال منم تا منو بکشن
همین جا بمون من بر میگردم بهتره فرار نکنی وگرنه .....
تا پارت بعدی لایک یادتون نره لایک به ۱۰ برسه پارت بعدی رو امروز میزارم. 😉