جنگ عشق
پارت ۲
مرینت .
حس عجیبی داشتم تا به حال اون حس رو تجربه نکرده بودم کلاس که تموم شد ازش تشکر کردم و از کلاس خارج شدم داشتم میرفتم خونه که یه ماشین کنارم ایستاد نفهمیدم چی شد چشمام سیاهی رفت.
وقتی بلند شدم یه آقایی رو دیدم که جلوم ایستاده بود
نور نمیزاشت چهره شو ببینم که یه دفعه سر اون کسی
فکر کنم اون منو دزدیده بود داد زد گفت
احمق این نیست ببرش دوباره چشمام سیاهی رفت
بلند که شدم دیدم تو یه جنگلی مخوف
و ترسناک هستم که یهو......
آدرین .
اون دختر فوقالعاده بود چرا از فکرش بیرون
نمیام زنگ زدم نینو گفتم شماره مرینت رو داری.
گفت من نه ولی الیا داره ببینم خبریه.
نه میخواستم ازش تکالیف رو بگیرم
نینو: خب خودم برات میفرستم
آدرین: نه فکر کنم مرینت دست خطش بهتره
نینو: خب دست خط من بهتره
آدرین:عجب گیری افتادیما تو چکار داری شمارشو
گیر بیار
نینو:باش چرا عصبانی میشی کاری نداری
آدرین: نه سریع بفرست
تا پارت بعد لایک و کامنت یادتون نره
بهتون قول میدم جذاب میشه اگر امروز لایک به پنج برسه پارت بعد رو میزارم. 💙