من جدید
سلام من نویسنده جدیدم و امیدوارم از داستان من جدید خوشتان بیاید.
پارت 1
مرینت:
امروز داشتم مثل هروز عادی دیگه از مدرسه بر میگشتم؛و اصلا برای جلد جدید جادوگر غریب صبرندارم!!!
من این کتاب را خیلی دوست دارم چون شخصیت اصلی برای مردم عادی عجیب و غریب است؛مثل من.چون مردم فکر میکنن افکار و خیالات من عجیب است اما نیست!! امیدوارم نظر مردم تغییر کنه.
راستی یک چیز جالب درباره این راه مدرسه تا خونه هست که اگه از راه دیگه ای بری میتونی از وسط یک جنگل جالب رد بشی!
اما مامانم نمیزاره از اون راه برم چون ممکنه بهم اسیب برسه! اما امروز فرق داره چون قراره از جنگل برم تا با عجایب جنگل اشنا بشم.
هوممم فکر کنم دارم یک در میبینم؟ میرم جلوتر یک ادم عجیب میبینم! البته فکر کنم چون زیاد شبیه ادم عادی نیست و فکر کنم یک کیسه دستش بود؟؟.همین طور نزدیکتر میشم اما وقتی خیلی نزدیک میشم در تبدیل به یک کلید میشه و ادم و در غیب میشن!!!
خیلی عجیبه.... شاید توهم زدم؟ نه خیلی واقعی بود!
میرم خونه و در راه به این فکر میکنم که چی شده.
به خونه که میرسم تا نصف شب تو اینترنت دنبال شواهد میگردم که شاید چیزی پیدا کنم که چی دیدم اما هیچ چیز نیست!
فردا باید دوباره دنبال در و اون ادمه بگردم تا شاید بتونم چیزی پیدا کنم.