ارباب زاده
پارت ۸
آیلین + مرینت - آدرین &)
+آه آدرین اومدم بهتون تبریک بگم ..... راستی خیلی خوشتیپ شدی (رو به مرینت) تو هم خیلی خوشگل شدی من دیگه برم ، خوشبخت بشید
-و& ممنون ...... بعد چند مین آیلین رفت و ما هم داشتیم به راه رفتنش نگاه میکردیم
&(با حرص) دختره ی عفریته
-بیخیال حرص خوردن الکی فایده ای نداره ...... بیا اینجا بشینیم
&باشه
کم کم ۲ ساعت گذشت و همهی مهمون ها به غیر از خاله ی آدرین و پسر خالش رفتن . بالاخره موقع دادن دستمال خونی شد ، وقتی داشتیم به طرف اتاق میرفتیم مادر آدرین یک دستمال پارچه ای سفید به آدرین داد و دم در اتاق وایستاد .
اول من وارد اتاق شدم و به فضای اتاق نگاه کردم دیدم . اتاق فضای خاصی نداشت فقط یک تخت دو نفره با روتختی سفید که روش پر از گلبرگ گل رز بود دوتا کنار تختی هم بودش که روی اون شمع بود برای حرکت به سمت تخت هم یه مسیر با گل رز و شمع درست کردن .
بعد من آدرین وارد اتاق شد و گفت روی تخت بشین
رفتم نشستم و اون هم حالت چهار زانو نشست و بدون اینکه دامنم رو بالا بده دستش رو برد روی ران های پاهام چیز سرد و تیزی روی پاهام حس کردم تا بخوام فکر کن که چیه یک دفعه روی همون قسمتی که دست آدرین بود شروع کرد به سوختن و سوزش خیلی زیاد . از سوزش زیادش جیغ بلندی کشیدم. از بیرون صدای لی لی لی لی لی شنیدم نکنه فکر کردن که پردم زده شد.ادرین دستمال رو برد زیر دامنم و روی پاهام کشید و بعد چند مین از اتاق بیرون رفت .
______________________
و بالاخره بعد چند هفته گوشی اومد دستم و منم پارت دادم میدونم کمه ولی از هیچی بهتره 😜
لایک و کامنت فراموش نشه ❤️💜