شیفتینگ رویایی من ✨🌃 پارت ۱
خوب اینم از پارت اول داستان😁
با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم و به طرف چپ روی تختم قل خوردم تا گوشیم رو از میز کوچیکی که کنار تخت بود بردارم و صداش رو خاموش کنم ولی با دیوار برخورد کردم (توجه داشته باشید که هنوز چشماتون بستس😐) برای همین لای یکی از چشمام رو باز کردم و با دیدن یک اتاق ناشناس سریع از جا پریدم و اون یکی چشمم هم باز کردم
اول فکر کردم که منو دزدیدن ولی وقتی که به اینور و اونور که نگاه کردم یه آیینه قدی دیدم به طرفش رفتم و با چهره ای که دیدم چشمام اندازه ی توپ بسکتبال شدن و دهنم به زمین خورد
چون این قیافه ی من نبود
تو این قیافه ی جدیدم موهای طلایی و چشم های آبی و چهره ای بی نقص و جذاب داشتم
همین طور که بیشتر به اطراف نگاه کردم متوجه ی یک پنجره ی بزرگ که پرده ها روش کشیده شدن شدم و به طرفش رفتم و پرده رو کنار زدم و با منظره ای آشنا مواجه شدم
یکم که به مغز فشار آوردم یادم اومد که این منظره یکی از منظره های توی میراکلس هست
و با صدای نسبتاً بلندی گفتم : من تو میراکلس شیفت کردم !!!!
همون طور که از خوش حالی بالا پایین میپریدم و دور اتاق می دویدم یهو در مهکم باز شد و کلویی وارد شد و گفت : آهای تو زیاد با اون دختره ی نون وا و دوستاش نچرخ و صمیمی نشو وگرنه به مامان میگم بفرستت نیویورک .
و این جمله رو گفت و رفت و من موندم و دیوار و تازه دو هزاریم افتاد که تو بدن زویی شیفت کردم !!
رفتم و از کمد لباسم رو برداشتم و پوشیدم و به دست و صورتم رو به آبی زدم
به ساعت که نگاه کردم دیدم یه ربع به هشته و وقتی که یادم اومد که مدرسشون تو میراکلس ساعت هشت شروع میشه بی خیال صبحونه شدم و رفتم پایین تا به مدرسه برم که جلو در یه لیموزین سیاه نگه داشت و راننده که یکی از خدمت کارا بود پیاده شد و در رو برام باز کرد و گفت : سوار شین خانم من شما رو تا مدرسه می رسونم .
و به داخل ماشین اشاره کرد
و منم از خدا خواسته سوار شدم
......................
کمی بعد جلو ی مدرسه نگه داشت پیاده شدم و ازش تشکر کردم و رفت داشتم میرفتم داخل که ...