پارتی خانوادگی p1

𝒜ℳℐℛ𝒳𝒯𝒪𝒪 𝒜ℳℐℛ𝒳𝒯𝒪𝒪 𝒜ℳℐℛ𝒳𝒯𝒪𝒪 · 1402/03/01 15:30 · خواندن 1 دقیقه

سلام دوستان👋🏼

امیر محمدم امیدوارم همیشه سلامت و شاد باشید 😇

وقت تلف نکنیم و بریم سراغ داستان: 

مرینت: 

تو راه موقعی که داشتم از سرکار بر میگشتم که الیا رو دیدم

الیا:

هی دختر چطوری؟  امروز کلی اتفاق افتاده که باید بدونی. 

و بعد منو برد نشوند روی صندلی. 

مرینت: 

هی الیا چه خبر شده انقدر حول کردی؟ 

الیا: 

ادرین همه رو ((کل کلاسشون رو)) به مهمونی دعوت کرده! 

مرینت: 

پس چرا به من نگفته؟ 

الیا: 

بابا اون سرش انقد برا مهمونی گرمه که فقط به نینو گفته 

نینو به من گفتش و منم به تو گفتم😇

مرینت: 

باشه، حالا کی هست؟ 

الیا: 

دو روز دیگه ساعت 5

مرینت: 

باشه پس میبینمت. 

الیا: 

منم، خدافظ. 

مرینت: 

خدافظ. 

همش تو راه درگیر این بودم که ادرین به کیا گفته یعنی کلویی و کاگامی هم هستن؟ اصن نمیتونستم فکر کنم 

پس رفتم با مارگارت صحبت کنم...... 

پایان پارت 1 😇