My blue eyed angel
Part #4
3روز بعد.......
#الیا
باید یه کاری کنم قبل از اینکه اوضاع بدتر از این بشه باید هتلی که مرینت اقامت داره رو پیدا کنم
بهتره لباسامو هرچه زودتر بپوشم
#مرینت
از حموم تازه امدم بیرون که منشی گفت:خانم
یکی امده به دیدنتون
مرینت:کی
الیا:من
مرینت:منشی تنهامون بزار
الیا:سلام
مرینت:سلام اینجارو چطوری پیدا کردی(با بی حوصلگی)
الیا:امدم باهات حرف بزنم
مرینت:من حرفامو فکر میکنم اون شب بهت گفتم
الیا:اگر هنوز احترامی برام قائلی به حرفام گوش بده
مرینت:بگو
الیا:ببین میدونم زمانی که کاگامی و ادرین باهم نامزد کرده بودن بهت نگفتم و با این حال تورو تشویق کردم به اینکه به ادرین ابراز علاقه کنی
این باعث شد که ادرین تورو به چشم دیگه نگاه کنه با اینکه اخلاق ادرینو میدونستم ...و میدونستم اون به تو و کسایی که تو رده طبقاتی تو هستن به چشم خدمتکار میبینه بازم تورو تشویق کردم (با بغض)
مرینت:.........
الیا:همش تقصیر من بود که
مرینت:تو هیچ گناهی نداشتی من خودم ساده لوح بودم و اگر این اتفاق هم نمیفتاد و تو جلو منو میگرفتی نمیتونستی جلو اون لحظه نحس زندگیمو بگیری
الیا:ولی تو دیگه منو دوست خودت نمیدونی
مرینت:کی گفته؟
#مرینت
یهو دیدم الیا منو محکم بغل کرد
الیا:هوش صبر کن فکر کردی بهم ثابت کردی
مرینت:پس چطوری ثابت کنم
الیا:بیا خونه من بمون
مرینت:راه نداره
الیا:راه دارع خدبشم دارع
.
۱۰دقیقه بعد
.
منشی:خانم چمدونا امادست
الیا:دیدی گفتم راه دارع
مرینت:خدا بگم چیکارت نکنه/:
#الیا
#خونه ی الیا
خوش امدی مرینت
مرینت:پیشرفت کردی دختر
الیا:نه به اندازه ی تو
مرینت:خب اتاقم کو پس
الیا:شما جاتون روی زمینه و توی حال(با مرموزی)
مرینت:نه بابا
الیا:چی فکر کردی همه مثل من مهمون نوازن
مرینت:گو نخور اتاقمو نشون بده
الیا:فکر میکردم با ادب شدی ولی همون بیشعوری هستی که بودی(با خنده)
مرینت:بمیرم براتو با شعور(باخنده)
.
.
.
2..روز بعد
#مرینت
از خواب بیدار شدم که الیا به سمتم امدو گفت
الیا:صبحت بخیر راستی میخواستم یه چیزی بهت بگم
مرینت:صبحت بخیر بگو
الیا:امشب پارتیه همه دعوتن خواستم در جریان باشی
مرینت:اهان من که به هر حال نمیام
الیا:برای چی
مرینت:چون حوصله این مسخره بازیارو ندارم دومن کار دارم باید یه قرارداد تجاری ببندم و زیاد از پارتی خوشم نمیاد مخصوصا اون سرو صدا ها
الیا:هوم ولی سعیتو بکن که بیایی بخاطر من
مرینت:باشه.. حالا پارتی ساعت چنده
الیا:۹شروع میشه
مرینت:اوکی من اماده شم برم بیرون
الیا:باشه به سلامت
#الیا
وقتی مرینت رفت مشغول کارای پارتی بودم
ساعتا نزدیک .. :۸بود رفتم و اماده شدم و مهمونا تک تک داشتن میرسیدن یهو دیدم ادرین هم وارد
پارتی شد با خشم به سمتش رفتمو گفتم
الیا:من که تورو دعوت چرا امدی میمون
ادرین:من با دعوت رفیقم امدم
نینو:الیا من ادرینو اوردم
الیا:ولی وقتی میدونی مرینت پیش من میمونه چرا اوردیش خر گاو
ادرین:مرینت پیش تو میمونه؟
الیا:تا چشت دراد
ادرین:اوه اوه بازم رفیق شدین مثل قدیما
الیا:حد اکثر سعی کن جلو چشم نباشی مخصوصا مرینت اگه ببینم کرمت میریزه و میخوای اذیتش کنی بلایی سرت میارم که فضایی های اسمون به حالت گریه کنن فهمیدی
نینو:الیا ادرین رفیقمه
الیا:مرینت هم رفیق من و اوه راستی بعدا به حسابت میرسم نینو دیگه نبینم بیای طرفم وگرنه سرخت میکنم میدم لمن(سگش) بخوردت
ادرین:دیدیم تو مراسم احیای جایزه محلت هم نذاشت
الیا: خفه من رفتم.....ارزشت کمتر از ایناس ادرین اگرست میمون کله زرد
#مرینت
از صبح درگیر این قرارداد کوفتی بودم
دیگه خسته شدمو رسیدم به خونه ی الیا
صدای اهنگ تا سر اون خیابون میرفت یه
نگاهی تو اینه ی ماشین کردم با اینکه به خودم زیاد نرسیده بودم ولی همیشه تو المان بهم میگفتن
علاوه بر تو تجارت توی زیبایی هم رو دست نداری
زنگ خونه الیا رو زدم الیا درو باز کرد
الیا:بلخره امدی
مرینت:گفته باشم من تو پارتی شرکت نمیکنم
یه راست میخوام برم تو تخت
الیا:اما
مرینت:اما نداریم....خودت میدونی بدم میاد
الیا:ولی تو عاشق پارتی بودی
مرینت:بودم دیگه نیستم
الیا:اوک...باشع
#مرینت
وارد خونه که شدم همه برگشتن منو نگاه کردن
انگار منو قبلا ندیدن پارتی توی سکوت بود یه نگاهی که کردم ادرین هم تو پارتی بود یه پوزخند زدم و داشتم از میون جمعیت رد میشدم
تا برسم به اتاقم که
یهو داد زد
&:وای اینجارو ملکه تجارت از پارتی بدش میاد انگار دلشت نمیخواد کسی مست شدنشو ببینه
همه :(خندیدن)
مرینت: