?Who is the king
20
P20
مرینت
مثل همیشه حاضر شدم و رفتم سر کار
رفتم سمت اتاق کی نگاهی به داخل انداختم اما اونجا نبود
کل خونه رو گشتم ولی پیداش نکردم
جولیکا رو طبقه پایین دیدم رفتم سمش
من : جولیکا
جولیکا : بله مرینت
من : رئیس کجاس ؟
جولیکا : با لوکا رفتن
من : تاحالا ندیدم بره بیرون کجا رفت ؟
جولیکا : اونو نمیدونم ولی اینو میدونم که امروز خونه خالیه و هر کار بخوایم میتونیم انجام بدیم این عالیه نیست ؟!
من : اره عالیه !
دستمو گرفت کشید و گفت : بیا بریم خوش بگذرونیم!
منو برد داخل یک اتاق در کمد رو باز کرد و داخلش پر از لباس های دخترونه کیف کفش و جواهرات بود
من : اینا مال کیه ؟! چقدر خوشگلن !
جولیکا : اینا مال کسی نیستن بخاطر همین من ازشون استفاده میکنم حالا بیا خودمونو خوشگل کنیم و جشن بگیریم !
من : باشه
یه پیرهن کوتاه با دامن چین دار صورتی با کفش های بندی سیاه پوشیدم و موهامو باز گذاشتم
جولیکا هم یه پیرهن سفید بلند با کفش های سفید پوشید
اهنگ گذاشتیم و مثل دیوونه ها تا شب رقصیدیم واسه خودمون و بقیه خدمتکارا غذا و دسر درست کردیم و همه باهم خوردیم
دیر وقت شده بود اما خبری از کی نبود
کم کم داشتم نگرانش میشدم
کلی منتظرش موندم و بلاخره در باز شد و امد تو
زودی بلد شدم و رفتم سمتش
نگاهی به لباس های ما دوتا انداخت
جولیکا : چون خونه خالی بود ما واسه خودمون جشن گرفتیم اصبانی که نشدید ؟
_ نه مشکلی نیست
باز به من نگاه کرد و لبخند ریزی زد و رفت طبقه بالا
جولیکا رفت پیش لوکا و گفت : بدو بگو ببینم کجا بودید
لوکا : فضولیش به تو نیومده
جولیکا : خودت که میدونی اول و اخرش میفهمم
لبخندی زد و گفت : خب خودت بفهم
دیگه به حرفاشون گوش ندادم رفتم و لباسامو عوض کردم و موهامو جمع کردم