آزمایشی:عشق خونی

🥺🫀niyaa 🥺🫀niyaa 🥺🫀niyaa · 1402/02/24 19:09 · خواندن 1 دقیقه

سلام من نیا هستم نویسنده جدید و امیدوارم که از داستان من خوشتون بیاد 💫 ❤️ (پارت گذاری به لایک ها و کامنت ها بستگی داره که بالای ده تا باشه) 

بفرمایید ادامه :

امروز اولین روز دانشگاه ام بود. لباسامو پوشیدم (ی دامن قرمز با ی نیم تنه مشکی و جوراب‌های نسبتا کوتاه وکتونی لژدار سفید مشکی) وارد دانشگاه شدم. همه لباس های سورمه ای پوشیده بودن فقط من بودم که هرچی دوست داشتم می پوشیدم. همه به من زل زده بودن😐موهای مشکی ابریشمیم رو از صورتم کنار زدم و دور و برمو نگاه کردم یهو ی دختره اومد جلوم. دختره طوری حرف می زد انگار من ارث باباشو خوردم 😐(نویسنده:حدس بزنید دختره کیه)

پایان لایک و کامنت یادتون نره ❤️